گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
درس صدوششم تا صدونهم:


در تفسير آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا
بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على اعدآئهم اجمعين، من الآن الى قيام يوم الدين

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم



قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. [1]

«امروز نااميد شده‏اند آنانكه كافر شده‏اند از دين شما! پس بنابراين از آنها مترسيد و از من بترسيد! در امروز من دين شما را براى شما كامل كردم، و نعمت‏خود را بر شما تمام نمودم، و پسنديدم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد».

بازگشت به فهرست

روايات ابن شهر آشوب در باره آيه: اليوم اكملت لكم دينكم
ابن شهر آشوب گويد: ابو حاتم رازى روايت كرده است كه حضرت جعفر بن محمد عليهما السلام اينطور قرائت كرده‏اند كه: فاذا فرغت فانصب قال: فاذا فرغت من اكمال الشريعة فانصب لهم عليا اماما «چون فارغ شدى، نصب كن.حضرت فرمودند: پس زمانيكه فارغ شدى از كامل كردن شريعت، نصب كن براى مردم على را به منصب امامت‏».

الحمد لله الذى كون الاشياء فخص من بينها تكوينكم.الرحمن الذى انزل عليه السكينة فضمن فيها تسكينكم.لين قلوبكم بقبول معرفته فالطف تليينكم.و لقنكم كلمة توحيده فاحسن تلقينكم.و علم اذان الشهادة فاذن بلطفه تاذينكم.و ملككم فى دار الدين على سر (سرير - ظ) الاسلام فاتم دينكم!

«حمد و سپاس سزاوار خداوند است كه اشياء را بيافريد و از ميان آنها شما را در عالم تكوين برگزيده و اختصاص داد! خداوند رحمان و بخشنده‏اى كه آرامش و سكينه را بر عالم تكوين نازل كرد و سكون و آرامش شما را در آن سكينه قرار داد! دل‏هاى شما را براى قبول معرفت‏خودش نرم و قابل پذيرش و انعطاف نمود، و اين نرمى را با لطف و نيكى خود برقرار كرد! كلمه توحيد خود را بر شما وارد كرد و فهماند، و اين فهماندن و تلقين را بر اساس نيك استوار ساخت! و اعلام شهادت را به شما بياموخت، و با لطف خود اين اعلام شهادت را به شما اعلام نمود! و در خانه و سراى دين شما را بر سر اسلام (بر سرير اسلام - ظ) برنشاند و سيطره داد، و پس دين شما را تمام نمود!»

ابو سعيد خدرى و جابر انصارى گفته‏اند: چون آيه اكملت لكم دينكم فرود آمد پيغمبر صلى الله عليه و آله گفتند:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و ولاية على بن ابيطالب بعدى.

«خداوند بزرگتر است از آنچه به وصف درآيد بر كامل كردن دين و تمام نمودن نعمت‏خود و رضايت پروردگار به رسالت من و به ولايت على بن ابيطالب پس از من‏».

و اين روايت را نطنزى در خصائص روايت كرده است.

و عياشى از حضرت صادق عليه السلام درباره تفسير اين آيه روايت كرده است كه فرمودند:

اليوم اكملت دينكم باقامة حافظه، و اتممت عليكم نعمتى بولايتنا، و رضيت لكم الاسلام دينا، اى تسليم النفس لامرنا.

«امروز دين شما را با نصب كردن و بر پا داشتن حافظ آن كامل كردم، و نعمت‏خودم را بر شما به ولايت ما: اهل البيت تمام نمودم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد، يعنى تسليم نفوس شما براى اوامر ما دين شما باشد».

و از حضرت باقر و صادق عليه السلام آورده است كه: نزلت هذه الآية يوم الغدير.و قال يهودى لعمر: لو كان هذا اليوم فينا لاتخذناه عيدا.فقال ابن عباس: و اى يوم اكمل من هذا العيد؟

«اين آيه در روز غدير نازل شد، و يك مرد يهودى به عمر گفت: اگر اين‏روز در ميان ما بود ما آنرا عيد مى‏گرفتيم.ابن عباس گويد: و كدام روزى از اين عيد كاملتر است‏» ؟

ابن عباس گويد: بعد از نزول اين آيه رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از هشتاد و يك روز رحلت كردند.[2]

سدى گويد: خداوند بعد از اين آيه، نه حلالى را و نه حرامى را نازل نكرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله در ذو الحجة و محرم ج‏بجاى آوردند و رحلت كردند.

و در روايت است كه چون آيه: انما وليكم الله و رسوله نازل شد، خداوند پيامبر را امر فرمود كه ولايت على بن ابيطالب را اعلان نمايد.از اين امريه سينه آنحضرت به تنگ آمد چون از فساد دل‏هاى ايشان اطلاع داشتند.خداوند اين آيه را فرستاد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك.

و پس از آن اين آيه را فرستاد: اذكروا نعمة الله عليكم

و سپس اين آيه را فرستاد:

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى .و در اين آيه پنج‏بشارت است: اكمال دين، اتمام نعمت، رضايت رحمن، اهانت‏شيطان، ياس منكران.خداوند مى‏فرمايد:

اليوم يئس الذين كفروا من دينكم.

«در امروز آن كسانى كه كفر ورزيده‏اند از دستبرد به دين شما مايوس شدند».

و عيد مؤمنين است چنانكه در خبر است: الغدير عيد الله الاكبر

«غدير بزرگترين عيد خداست‏».

عودى گويد:

اما قال ان اليوم اكملت دينكم و اتممت‏بالنعمآء منى عليكم؟

و قال: اطيعوا الله ثم رسوله تفوزوا و لا تعصوا اولى الامر منكم؟

«آيا نگفت كه: امروز روزى است كه من دين شما را كامل كردم، و نعمت‏هاى خود را براى شما تمام نمودم؟

و آيا نگفت: اطاعت‏خدا كنيد و پس از آن اطاعت پيامبرش را تا كامياب‏شويد، و مخالفت امر اولوا الامر را منمائيد» ؟

بازگشت به فهرست

اشعار طاهر وحميري در باره آيه: اليوم اكملت لكم دينكم
طاهر گويد:

عيد فى عيد الغدير المسلم و انكر العيد عليه المجرم

يا جاحدى الموضع و اليوم و ما فاه به المختار تبا لكم

فانزل الله تعالى جده اليوم اكملت لكم دينكم

و اليوم اتممت عليكم نعمتى و ان من نصب الامام المنعم

«مسلمان در روز غدير عيد مى‏گيرد، و انسان مجرم و خطا پيشه اين عيد را بر او اعتراض مى‏كند.اى افرادى كه شما محل و موضع غدير و روز غدير و آنچه را كه پيامبر مختار بيان كرد انكار مى‏كنيد، از رحمت‏خدا جدا باشيد! خداوند بلند مرتبه و رفيع القدر در آن روز نازل فرمود كه: امروز من دين شما را براى شما كامل كردم، و امروز من نعمت‏خود را بر شما تمام نمودم، و از جمله نعمت‏هاى عطا شده، نصب امام به مقام امامت است‏».

و حميرى گويد:

و من اكملتم الايمان فارضوا عباد الله فى الاسلام دينا

و قال: و لا و ربك لا يفيئوا اليك و لا يكونوا مؤمنينا

«و آن كسى كه بواسطه او ايمان شما كامل شد، اى بندگان خدا راضى شويد كه در اسلام، دين شما باشد!

و خداوند گفت: سوگند به خداى تو كه: اين قوم به سوى تو روى نمى‏آورند و مؤمن به تو نخواهند شد» !

و نيز حميرى گويد:

بعد ما قام خطيبا معلنا يوم خم باجتماع المحفل(1)

قال: ان الله قد اخبرنى فى معاريض الكتاب المنزل(2)

انه اكمل دينا قيما بعلى بعد ان لم يكمل(3)

و هو مولاكم فويل للذى يتولى غير مولاه الولى(4)

و هو سيفى و لسانى و يدى و نصيرى ابدا لم يزل(5)

و وصيى و صفيى و الذى حبه فى الحشر خير العمل(6)

نوره نورى، و نورى نوره و هو بى متصل لم يفصل(7)

و هو فيكم فى مقامى بدل ويل لمن بدل عهد البدل(8)

1- «بعد از آنكه پيامبر براى خطبه ايستاد، و در روز غدير خم در اجتماعى كه در محفل واحدى بودند اعلان كرد.

2- گفت: حقا خداوند در فحاوى و معانى كتاب فرستاده شده از جانب او به من خبر داده است:

3- كه او دين استوار اسلام را كه هنوز كامل نشده است‏به على بن ابيطالب كامل مى‏كند.

4- و اوست مولى و قيم و صاحب اختيار شما! پس اى واى بر كسى كه غير از مولى و صاحب اختيار خود را براى خود ولى اتخاذ كند!

5- و اوست‏شمشير من، و زبان من، و دست من، و يار و معين من، پيوسته و از روز اول.

6- و اوست وصى من، و برگزيده و انتخاب شده من، و آن كسى كه محبت او در روز حشر بهترين اعمال است.

7- نور او نور من است، و نور من نور اوست.و او پيوسته با من متصل است و هيچگاه جدايى ندارد.

8- و او در ميان شما جانشين و خليفه مقام و منزلت من است.پس اى واى بر كسى كه پيمان خلافت را تغيير و تبديل دهد».

و گوینده ای گوید:

ای عذر لاناس سمعوا من رسول الله ما قال بخم

قال: قال الله فی تنزيله: ان دين الله فى ذى اليوم تم [3]

«چه عذر و بهانه‏اى است‏براى مردمى كه از رسول خدا در روز غدير خم شنيدند كه: مى‏گفت: خداوند در قرآن نازل شده‏اش گفته است كه: دين خدا در امروز تمام و كامل شده است‏» ؟ !

بازگشت به فهرست

روايات شواهد التنزيل در باره آيه: اليوم اكملت لكم دينكم
حاكم حسكانى با سند متصل خود، از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى روايت كرده است كه چون آيه: اليوم اكملت لكم دينكم بر رسول خدا نازل شد قال: الله اكبر (على) اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و ولاية على بن ابيطالب من بعدى.ثم قال: من كنت مولاه فعلى مولاه.اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله. [4]

«پيامبر گفت: الله اكبر بر كامل كردن دين، و تمام نمودن نعمت، و رضايت پروردگار به رسالت من و به ولايت على بن ابيطالب پس از من.و سپس گفت: كسى كه من ولايت او را دارم على ولايت او را دارد.بار پروردگار من! تو ولايت آن كه را داشته باش كه او ولايت على را دارد! و دشمن باش با كسى كه او على را دشمن دارد! و يارى كن آن كه را كه على را يارى كند، و خوار كن كسى را كه على را خوار كند».

و با سند ديگر نيز از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى آورده است كه: ان النبى صلى الله عليه و آله دعا الناس الى على فاخذ بضبعيه فرفعهما، ثم لم يتفرقا حتى نزلت هذه الآية: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى.فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى.ثم قال للقوم: من كنت مولاه فعلى مولاه. [و] الحديث اختصرته.[5]

«پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را به على بن ابيطالب دعوت كرد و دو بازوى او را گرفت و بلند كرد، و آن دو از هم جدا نشده بودند كه اين آيه نازل شد:

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى .رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضاى پروردگار به رسالت من و ولايت على.و سپس گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست.و اين حديث مفصل است و من مختصرى از آنرا آوردم‏».

و حموئى با سند متصل خود از ابو هارون عبدى، از ابو سعيد خدرى نظير همين مضمون را روايت مى‏كند. [6] و نيز با سند ديگر از ابو هارون عبدى، از ابو سعيدخدرى همين مضمون را مفصل‏تر و با پنج‏بيت از شعر حسان بن ثابت روايت مى‏كند. [7]

و ابن عساكر با سند خود همين مضمون را روايت مى‏كند. [8]

بازگشت به فهرست

روايات خطيب بغدادي و ابن عساكر وابن مردويه در باره آيه اكمال دين
و سيوطى در «الدر المنثور» از ابن عساكر و ابن مردويه هر دو از ابو سعيد خدرى روايت مى‏كند كه قال: لما نصب رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم عليا يوم غدير خم فنادى له بالولاية، هبط جبرئيل عليه السلام بهذه الآية: اليوم اكملت لكم دينكم. [9]

«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله على را در روز غدير خم نصب كرد و براى او به ولايت ندا كرد جبرائيل عليه السلام آيه اكملت لكم دينكم را فرود آورد».

و حاكم حسكانى نيز با سند ديگر خود از ابو هريرة روايت كرده است كه قال: من صام ثمانية عشر [10] من ذى الحجة كتب له صيام ستين شهرا، و هو يوم غدير خم لما اخذ النبى صلى الله عليه و آله بيد على فقال: الست ولى المؤمنين؟ قالوا: بلى يا رسول الله! فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه.

فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن.و انزل الله: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى.[11]

«هر كس روز هجدهم ماه ذو الحجة را روزه بگيرد ثواب شصت ماه روزه براى او نوشته مى‏شود، و آن روز، روز غدير خم است كه چون پيغمبر دست على را گرفت و گفت: آيا من ولى مؤمنين نيستم؟ ! گفتند: آرى اى رسول خدا! پيامبر فرمود: هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست.

عمر بن خطاب گفت: به به آفرين آفرين بر تو اى پسر ابو طالب! صبح كردى در حالى كه مولاى من و مولاى هر مرد مؤمنى هستى! و خداوند اين آيه را فرستاد:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى‏».

و خطيب مثل همين روايت را بعينها با زيادتى درباره روز بيست و هفتم ماه رجب، ضمن ترجمه احوال ابو نصر حبشون بن موسى بن ايوب خلال، با سند متصل خود از حبشون، از ابن سعيد رملى، از ضمرة بن ربيعه قرشى، از ابن شوذب، از مطر وراق، از شهر بن حوشب، از ابو هريرة روايت مى‏كند.و در ذيل آن گويد: اين روايت‏به روايت‏حبشون مشهور است. [12]

و ابن كثير دمشقى در ترجمه احوال امير المؤمنين عليه السلام از خطيب بغدادى با همين سند اين روايت را با همين الفاظ نقل مى‏كند. [13]

و سيوطى در ضمن تفسير همين آيه كريمه از ابن مردويه و خطيب و ابن عساكر از ابو هريره تخريج مى‏كند كه: قال: لما كان يوم غدير خم - و هو يوم ثمانى عشرة من ذى الحجة - قال النبى صلى الله عليه و آله: من كنت مولاه فعلى مولاه.فانزل الله: اليوم اكملت لكم دينكم. [14]

«او گفت: چون روز غدير خم رسيد - و آن روز هيجدهم از ماه ذى حجة بود - پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه.و بر اين اساس خداوند آيه اليوم اكملت لكم دينكم را نازل كرد».

و حاكم حسكانى نيز با سند ديگر خود، از فرات بن ابراهيم مسندا از ابن عباس روايت مى‏كند كه او گفت: بينما النبى صلى الله عليه و آله بمكة ايام الموسم اذ التفت الى على فقال: هنيئا لك يا [ا] با الحسن ان الله قد انزل على آية محكمة غير متشابهة ذكرى و اياك فيها سوآء: اليوم اكملت لكم دينكم - الآية. [15]

«در موسم حج از روزهائى كه ما در مكه بوديم يك وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله متوجه به سوى على شد و فرمود: گوارا باشد بر تو اى ابو الحسن! خداوند آيه‏اى را بر من نازل كرده است كه از آيات محكم است و متشابه نيست، و نام من و نام تو در آن آيه مساوى است: اليوم اكملت لكم دينكم‏».

و خطيب خوارزمى از سيد الحفاظ: ابو منصور شهردار بن شيرويه بن شهردارديلمى در ضمن آنچه از همدان براى او نوشته است روايت كرده است كه او گفت: خبر داد به من ابو الفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس همدانى كتابة، از عبد الله بن اسحاق بغوى، از حسن بن عليل غنوى، از محمد بن عبد الرحمن زراع، از قيس بن حفص، از على بن حسين، از ابو الحسن عبدى، از ابو هريرة، از سعيدى، از ابو سعيد خدرى، كه او گفت: چون پيغمبر اكرم مردم را به سوى غدير خم خواند، امر كرد كه زمينى را كه در زير درخت‏بود جارو زده و تنظيف كردند، و اين در روز پنجشنبه بود [16] و سپس مردم را به على خواند و بازوى او را گرفت و بلند كرد بطورى كه مردم سپيدى زير بغل او را ديدند، تا اينكه اين آيه فرود آمد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. در اين حال رسول خدا گفت: الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمة، و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى.و پس از آن گفت: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

و سپس حسان بن ثابت گفت: يا رسول الله! به من اجازه مى‏دهى كه ابياتى را بسرايم؟ حضرت فرمود: بگو با استمداد از بركات خداوند متعال! حسان گفت: يا معشر مشيخة قريش! بشنويد شهادت رسول خدا صلى الله عليه و آله را، و سپس گفت:

يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم و اسمع بالرسول [17] مناديا

بانى مولاكم نعم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاميا

الهك مولانا و انت ولينا [18] و لا تجدن فى الخلق للامر عاصيا

فقال له قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادى عليا معاديا [19]

و نيز خوارزمى با اسناد خود از حافظ: احمد بن حسين بيهقى، از حافظ: ابو عبد الله حاكم، از ابو يعلى: زبير بن عبد الله ثورى، از ابو جعفر بزاز، از على بن سعيد رملى، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق، همان روايتى را كه ما از حاكم حسكانى در «شواهد التنزيل‏»، و از خطيب بغدادى «در تاريخ بغداد» آورديم و در آن نزول آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا در غدير خم بيان شده بود روايت مى‏كند. [20]

بازگشت به فهرست

روايات ابن مغازلي و حموئي دردر باره اكمال دين و اتمام نعمت
و ابن مغازلى، از ابو بكر احمد بن محمد بن طاوان، از ابو الحسين احمد بن حسين: ابن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خلدى، از على بن سعيد بن قتيبه رملى، از ضمرة همين روايت را با بقيه اسنادى كه ذكر شد، از ابو هريره روايت مى‏كند، كه هر كس روز هجدهم را كه از اول ماه ذى حجه گذشته باشد روزه بدارد، ثواب روزه شصت ماه براى او نوشته مى‏شود.و آن روز، روز غدير خم است كه چون پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابيطالب را گرفت، گفت:

الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ ! قالوا: بلى يا رسول الله! قال: من كنت مولاه فعلى مولاه.فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا على بن ابى طالب! اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن.فانزل الله تعالى: اليوم اكملت لكم دينكم. [21]

و علامه طباطبائى - رضوان الله عليه - از كتاب «مناقب‏» ابن مردويه، و كتاب «سرقات الشعر» مرزبانى، از ابو سعيد خدرى مثل همان روايتى را كه از خطيب بغدادى گذشت و شامل شان نزول آيه:اليوم اكملت لكم دينكم بود روايت‏كرده‏اند. [22]

و شيخ الاسلام حموئى با دو سند، يكى از شيخ تاج الدين ابو طالب: على بن انجب بن عثمان بن عبيد الله خازن، از امام برهان الدين: ناصر بن ابى المكارم مطرزى، از خوارزمى با سند متصل خود از ابو هارون عبدى، از ابو سعيد خدرى همين روايتى را كه ما از خوارزمى نقل كرديم روايت مى‏كند تا اينكه مى‏گويد: ثم لم يتفرقا حتى نزلت هذه الآية: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.

و هنوز پيامبر و على عليه السلام از يكديگر جدا نشده بودند كه اين آيه نازل شد.و پس از آنكه استيذان حسان را از رسول خدا درباره سرودن اشعار بيان مى‏كند چهار بيت از ابيات حسان را ذكر مى‏كند. [23]

و دوم با همين سند، از خوارزمى با سند ديگر او كه از سيد الحفاظ: ابو منصور شهردار بن شيرويه نقل كرديم از ابو هارون عبدى، از ابو سعيد خدرى داستان غدير را كه ما از او روايت كرديم روايت مى‏كند و تصريح مى‏كند كه: ثم لم يتفرقا حتى نزلت هذه الآية:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.

و سپس استيذان حسان و ابيات او را مى‏آورد.و در اينجا پنج‏بيت از آنرا ذكر مى‏كند، و سپس مى‏گويد: مؤلف گويد: اين حديث غدير است و از براى آن طرق بسيارى به سوى ابو سعيد: سعد بن مالك خدرى انصارى است. [24]

و ابو نعيم اصفهانى در كتاب خود موسوم به «نزول القرآن فى امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام‏» مرفوعا، از على بن عامر، از ابو الحجاف، از اعمش، از عطيه روايت مى‏كند كه او گفت: اين آيه درباره على بن ابيطالب بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك، و قد قال الله تعالى: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. [25]

و نيز ابو نعيم در كتاب «نزول القرآن‏» مرفوعا، از قيس بن ربيع، از ابو هارون عبدى، از ابو سعيد خدرى، روايت مى‏كند كه رسول خدا مردم را به على بن ابيطالب عليه السلام فراخواند و امر كرد در غدير خم آنچه خار و خاشاك در زير درخت‏بود پاك كنند، و اين در روز پنجشنبه بود، در اين حال على را به سوى خود خواند و او را بر روى دست‏خود بلند كرد [26] بطورى كه سفيدى زير بغل رسول خدا ديده شد، و پس از اين هنوز جماعت متفرق نگشته بودند كه اين آيه نازل شد:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. در اينحال رسول خدا گفت:

الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمة، و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى عليه السلام من بعدى.و سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله!

و سپس حسان برخاست و ابيات خود را قرائت كرد.و در دنبال ابياتى كه سابقا ذكر شد اين ابيات را بياورد:

فقال له قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادى عليا معاديا [27]

بازگشت به فهرست

روايات سبط ابن جوزي سيد رضي در باره آيه اكمال دين و اتمام نعمت
ابو مظفر سبط ابن جوزى گويد: احمد بن ثابت‏خطيب، از عبد الله بن على بن محمد بن بشر، از على بن عمر دارقطنى، از ابو نضر: حبشون بن موسى بن ايوب‏خلال، مرفوعا از ابو هريره روايت مى‏كند، و در آخرش گويد: و چون پيغمبر صلى الله عليه (و آله) و سلم فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه اين آيه نازل شد:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى - الآية. [28]

و سيد رضى در كتاب «المناقب الفاخرة‏» از محمد بن اسحاق، از ابو جعفر، از پدرش، از جدش، روايت كرده است كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجة الوداع مراجعت مى‏كرد در زمينى فرود آمد كه به آن صوجان مى‏گفتند.پس اين آيه فرود آمد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.

و چون عصمت و حفظ آنحضرت از جانب خداوند تضمين شد، در ميان مردم ندا در داد: الصلاة جامعة.مردم همگى جمع شدند، آنگاه فرمود: من اولى بكم من انفسكم؟ ! همگى با ضجه و فرياد پاسخ دادند: الله و رسوله! پيامبر دست على را گرفت و گفت:

من كنت مولاه فعلى مولاه.اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله! لانه منى و انا منه، و هو منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى.

و اين نصب امير المؤمنين بر ولايت آخرين فريضه‏اى بود كه خداوند تعالى بر امت محمد فرض و واجب گردانيده بود، فلهذا خداوند بر پيغمبرش اين آيه را فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.

حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام فرمودند: و مردم از رسول خدا آنچه خداوند از واجبات مانند نماز و روزه و زكات و حج، امر كرده بودند همه را پذيرفته و قبول كرده بودند و پيامبر را در اين تكاليف از جانب خدا تصديق نموده بودند - الحديث. [29]

و ابن كثير دمشقى در تفسير خود آورده است كه: ابن جرير گويد: و گفته شده است كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه (و آله) و سلم در مسير آنحضرت در حجة الوداع نازل شده است.و سپس اين معنى را از طريق ابو جعفر رازى از ربيع بن انس روايت كرده است.آنگاه گويد: و ابن مردويه از طريق ابو هارون عبدى، از ابو سعيد خدرى روايت كرده است كه: اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه (و آله) و سلم در روز غدير خم نازل شد در هنگامى كه درباره على گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه.و سپس آنرا از ابو هريره روايت كرده است.و در اين حديث ابو هريره وارد است كه آن روز هجدهم از شهر ذى حجة بوده است، يعنى در مراجعت آنحضرت از حجة الوداع. [30]

و ابن كثير در تاريخ خود نيز آورده است كه: ضمرة، از ابن شوذب، از مطر وراق، از شهر بن حوشب، از ابو هريره روايت كرده است كه چون رسول خدا صلى الله عليه (و آله) و سلم دست على را گرفت و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه اين آيه نازل شد:

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى.

و ابو هريره گفته است كه آن روز غدير است و روزه آن معادل با شصت ماه روزه است. [31]

رواياتى كه از طريق شيعه وارد شده است و اعلام ايشان در كتب خود از تفسير و حديث ضبط كرده‏اند همانند على بن ابراهيم قمى در تفسيرش، و شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى در «امالى‏»، و شيخ ابو على طبرسى در «تفسير مجمع البيان‏» و شيخ طوسى در كتاب «امالى‏»، و محمد بن مسعود عياشى در تفسير خود، و شيخ ابو منصور احمد بن ابيطالب طبرسى در «احتجاج‏»، و ابو على فتال نيشابورى در «روضة الواعظين‏»، و غير هم بسيار است و تمام ايشان بدون ذكر مخالفى از شيعه همگى بر نزول اين آيه در غدير خم اتفاق دارند.و سيد اجل محدث بحرانى، از اين بزرگان پانزده روايت آورده است. [32]

على بن عيسى اربلى از دوست معاصر حنبلى موصلى خود: بدخشانى در كتاب «مفتاح النجا فى مناقب آل العبا» كه بسيارى از مناقب و شان نزول آيات را در شان امير المؤمنين عليه السلام از او نقل مى‏كند، درباره نزول آيه شريفه

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا

از ابو سعيد حديث‏غدير خم را روايت مى‏كند و سپس مى‏گويد: پيامبر دست على عليه السلام را بلند كرد و اين آيه نازل شد و پيامبر گفت: الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمة، و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى بن ابيطالب. [33]

و پس از ذكر آياتى در شان آنحضرت گويد: اينها همگى رواياتى است كه از طريق جمهور عامه نقل كردم چون محدث صديق ما كه از او نقل كرده‏ايم حنبلى مذهب است.و ابن مردويه كتابى در مناقب امير المؤمنين - عليه الصلاة و السلام - جمع كرده است و در جمع روايات كوشش فراوان نموده و به حد اقصاى مطلب سعى كرده و از هر گونه مساعى و جهدى در جمع‏آورى كوتاهى نكرده است، و بسيارى از مواضع را بيان كرده است كه شيعه بيان نكرده‏اند و در كتب خود نياورده‏اند.و ليكن من از طريق اصحاب خودمان شان نزول آيات را درباره امير المؤمنين عليه السلام نياوردم، به جهت آنكه مكابره نشود، و ديگر به جهت‏بى‏نيازى از آن به علت آنچه عامه در مناقب على بن ابيطالب در كتب خودشان ذكر كرده‏اند. [34]

بازگشت به فهرست

مردم به چهار چيز عمل كرده اند‍ و ولايت را ترك گفته اند
و پس از آنكه شعر حسان بن ثابت را در ضمن حديثى از غدير روايت مى‏كند مى‏گويد: از ابن هارون عبدى (راوى شان نزول آيه اكمال دين از ابو سعيد خدرى) روايت‏شده است كه او گفته است: من مدتى راى خوارج را داشتم و بر آن عقيده و مذهب بودم و مذهبى جز آن نداشتم تا اينكه مرا مجالست‏با ابو سعيد خدرى دست داد، و شنيدم كه مى‏گفت: مردم مامور شده‏اند كه به پنج چيز عمل كنند.ايشان به چهار چيز عمل مى‏كنند و يكى را ترك كرده‏اند.مردى از ابو سعيد پرسيد: آنچه را عمل كرده‏اند چيست؟ !

ابو سعيد گفت: نماز و زكات و حج و روزه.پرسيد: پس آنچه را كه ترك كرده‏اند كدام است؟ ! ابو سعيد گفت: ولايت على بن ابيطالب! آن مرد گفت: آيا داشتن ولايت هم، در رديف آن چهار فريضه، واجب است؟ ! ابو سعيد گفت: آرى. آن مرد گفت: بنابراين مردم كافر شده‏اند كه ولايت ندارند! ابو سعيد گفت: گناه من‏چيست؟ ! [35]

بازگشت به فهرست

عامه غالبا ميگويند: آيه اكمال دين در روزعرفه نازل شده است
بارى همانطور كه گفتيم از علماء و اعلام شيعه حتى يكنفر هم نيست كه نزول آيه اكمال دين را در غير روز غدير گفته باشد، و اجماع و اتفاق در شان نزول آن درباره ولايت و در هنگام قرائت‏خطبه رسول الله دارند.

اما علماء عامه از ابو سعيد خدرى و ابو هريره و جابر بن عبد الله و مجاهد مكى و حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام روايت كرده‏اند، و بزرگان آنها كه ما از كتابهايشان ذكر كرديم بدون هيچ بيان اشكال و ايرادى آورده‏اند ليكن اغلب آنها قائلند كه در عصر روز عرفه در حجة الوداع نازل شده است.

سيوطى گويد: از جمله آياتى كه در سفر بر رسول الله نازل شد آيه اليوم اكملت لكم دينكم بود و روايت صحيح از عمر وارد است كه در عشيه روز عرفه، يوم جمعه در سنه حجة الوداع نازل شد.و طرق اين روايت‏به عمر بسيار است، و ليكن ابن مردويه از ابو سعيد خدرى تخريج كرده است كه اين آيه در روز غدير خم نازل شد.

و نيز همانند مضمون اين حديث را از ابو هريره تخريج كرده است.و در روايت ابو هريره معين شده است كه روز هجدهم ذو الحجة در وقت رجوع از حجة الوداع بوده است.و هيچ يك از اين دو تخريج صحيح نيست. [36]

و ابن كثير دمشقى گويد: هيچ يك از اين دو روايت صحيح نيست‏بلكه صحيحى كه در آن شكى نيست آنست كه در روز عرفه كه روز جمعه بوده است نازل شده است همچنان كه از عمر بن خطاب، و على بن ابيطالب، و اولين پادشاه در اسلام: معاوية بن ابى سفيان، و ترجمان قرآن عبد الله بن عباس، و سمرة بن جندب وارد شده است.و شعبى، و قتادة بن دعامة، و شهر بن حوشب، و بسيارى از بزرگان و علماء مرسلا ذكر كرده‏اند، و ابن جرير طبرى نيز آورده است. [37]

و در تاريخ خود، پس از آنكه حديث ضمرة را از ابن شوذب، از مطر وراق، از شهر بن حوشب، از ابو هريره بيان كرده است كه چون رسول خدا دست على را گرفت و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه و خداوند عز و جل آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى را نازل فرمود، و ابو هريره گفته است كه: آن روز غدير خم است و روزه در آن روز ثواب روزه شصت ماه را دارد، چنين گويد: اين حديث منكر است جدا بلكه دروغ است‏به جهت آنكه در صحيحين (صحيح بخارى و مسلم) از امير المؤمنين عمر بن خطاب وارد شده است كه: اين آيه در روز جمعه روز عرفه نازل شد، و رسول الله در عرفات وقوف داشتند. [38]

و نيز در تفسير خود گويد: امام‌ احمد با سند خود از طارق‌ بن‌ شَهاب‌ آورده‌ است‌ كه‌: مردي‌ از يهود نزد عمر بن‌ خطّاب‌ آمد و گفت‌: اي أميرمؤمنان‌ ! شما در كتاب‌ خود، آيه‌اي‌ را مي‌خوانيد كه‌ اگر بر ما طائفة‌ يهود نازل‌ شده‌ بود آن‌ روز را عيد مي‌گرفتيم‌ ! عمر گفت‌: كدام‌ آيه‌ ؟ يهودي‌ گفت‌: گفتار خدا: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌ نِعْمَتِي‌ . عمر گفت‌: سوگند به‌ خدا كه‌ من‌ مي‌دانم‌ آن‌ روزي‌ را كه‌ اين‌ آيه‌ بر رسول‌ خدا نازل‌ شده‌ است‌، و آن‌ ساعتي‌ را كه‌ بر رسول‌ خدا نازل‌ شده‌ است‌: عصر روز عرفه‌ روز جمعه‌.

و اين‌ روايت‌ را بخاري‌، از حسن‌ بن‌ صبّاح‌، از جعفر بن‌ عون‌، از عمر ؛ و معلم‌ و ترمذي‌ ون‌ سائي‌ از چند طريق‌ از قيس‌ بن‌ مسلم‌، از عمر روايت‌ كرده‌اند.[39]

بازگشت به فهرست

عدم نزول آيه اكملت لكم دينكم در روز عرفه
ما براى اثبات بطلان اين احاديث و تقرير نزول آيه در غدير به دو وجه فعلا تمسك مى‏كنيم:

اول آنكه اهل سير و آثار از اهل تسنن اتفاق دارند بر آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از نزول آيه اكمال دين، هشتاد و يك روز، و يا هشتاد و دو روز عمر كردند و به دار بقا رحلت فرمودند، و همچنين مورخين ايشان مى‏گويند: رحلت آنحضرت در روز دوازدهم ماه ربيع الاول واقع شد.

فخر رازي‌ در تفسير خود گويد: اصحاب‌ آثار گفته‌اند كه‌: چون‌ اين‌ آيه‌ بر پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ نازل‌ شد پس‌ از نزول‌ آن‌ بيش‌ از هشتاد و يك‌ و يا هشتاد و دو روز عمر نكردند و بعد از اين‌ آيه‌ در شريعت‌ اسلام‌، زياده‌ و تبديل‌ و نسخي‌ واقع‌ نشد. و اين‌ آيه‌ جاري‌ مجراي‌ اخبار رسول‌ خدا از نزديكي‌ وفاتش‌ بود. واين‌ اخبار از غيب‌ است‌، و معجزه‌ مي‌باشد.[40]

و از جمله‌ كساني‌ كه‌ معيّن‌ كرده‌اند كه‌: هشتاد و يك‌ روز بوده‌ است‌ أبو السُّعود در تفسير خود مي‌باشد.[41]

ابن‌ كثير دمشقي‌ در ذكر متوفّيات‌ سنة‌ يازدهم‌ از هجرت‌ گفته‌ است‌: در اين‌ سنه‌ وفات‌ يافت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ مُحَمَدُ بنُ عَبْدِ اللهِ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ فِي‌ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و بنا به‌ مشهور اين‌ وفات‌ در دوازدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاوّل‌ واقع‌ شد. [42]

و اين‌ درست‌ مطابقت‌ دارد با اينكه‌ آية‌ إِكمَالِ دين‌ در روز عيد غدير فرود آمده‌ باشد، زيرا اگر روز غدير را حساب‌ نكنيم‌ و روز رحلت‌ را حساب‌ كنيم‌ ـ همچنانكه‌ معمولاً در محاسباتِ ايّام‌، يك‌ روز از اوّل‌ يا از آخر را مي‌اندازند ـ و هر سه‌ ماه‌ ذوالحجّة‌ و محرّم‌ و صفر بيست‌ و نُه‌ روز باشد. [43] بين‌ عيد غدير و روز رحلت‌ هشتاد و يك‌ روز مي‌شود، و اگر دو ماه‌ از آن‌ بيست‌ و نه‌ روز و يك‌ ماه‌ سي‌ روز باشد، هشتاد و دو روز خواهد شد.

و معلوم‌ است‌ كه‌ اين‌ حساب‌ وقتي‌ روشن‌ است‌ كه‌ نزول‌ آيه‌ در روز غدير يعني‌ در هجدهم‌ باشد. ولي‌ اگر فرض‌ شود كه‌ در روز عرفه‌ يعني‌ روز نهم‌ نازل‌ شده‌ باشد، فاصلة‌ بين‌ نزول‌ آيه‌ و ارتحال‌ رسول‌ الله‌ نَوَد روز و يا نَوَد و يك‌ روز خواهد شد. و اين‌ خلاف‌ تصريح‌ خود عامّه‌ است‌، و كسي‌ هم‌ اين‌ فاصله‌ را ذكر نكرده‌ است‌.

دوّم‌ اينكه‌ آية‌ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ دلالت‌ دارد بر انكه‌ دين‌ كامل‌ و تمام‌ احكام‌ و دستورات‌ آمده‌ است‌ و چيزي‌ باقي‌ نمانده‌ است‌، نه‌ حلالي‌ و نه‌ حرامي‌ تا پيامبر رحلت‌ كردند. و طبف‌ اين‌ معني‌ رواياتي‌ وارد است‌ در حالي‌ كه‌ مسلّماً بعضي‌ از احكام‌ بعد از عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌ مانند همين‌ وجوب‌ موالات‌ در روز غدير گرچه‌ عامّه‌ آنرا بر امامت‌ و خلافت‌ حمل‌ نكنند، و مانند آية‌ ربا و آية‌ دَيْن‌ و آية‌ إرث‌ كَلاَله[44]‌ و به‌ طور كلّي‌ آياتي‌ كه‌ در سورة‌ مائده‌ بين‌ روز عرفه‌ و روز غدير نازل‌ شده‌ است‌. چون‌ عامّه‌ نيز با ما اتّفاق‌ دارند كه‌ سورة‌ مائده‌ در حِجّة‌ الوَداع‌ نازل‌ شده‌ است‌.[45]

و سيوطي‌ در كتاب‌ «اتقان‌» به‌ اين‌ اشكال‌ كه‌ بر آنها وارد است‌ متوجّه‌ گرديده‌ و چنين‌ گويد: بنا بر آنچه‌ گذشت‌ كه‌ آية‌ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ در روز عرفه‌ در سنة‌ حِجّة‌ الوَدَاع‌ وارد شده‌ است‌ اشكالي‌ پيش‌ مي‌آيد، زيرا ظاهر آيه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ جميع‌ فرائض‌ و احكام‌ قبل‌ از اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ است‌. و به‌ اين‌ مطلب‌ جماعتي‌ تصريح‌ كرده‌اند، و از جملة‌ آنان‌ سُدّي‌ مي‌گويد: بعد از اين‌ آيه‌ نه‌ حلالي‌ و نه‌ حرامي‌ نازل‌ نشده‌ است‌، با اينكه‌ آية‌ دَيْن‌ و ربا و كَلله‌ بعداً نازل‌ شده‌اند. و ابن‌ جرير به‌ اين‌ اشكال‌ متنبّه‌ شده‌ و اينطور توجيه‌ كرده‌ است‌ كه‌ بنابراين‌ بايد بگوئيم‌: مراد از إكمال‌ دين‌، استقرار مسلمانان‌ در مسجد الحرام‌ و بيرون‌ كردن‌ مشركان‌ از آنجاست‌ بطوري‌ كه‌ مسلمين‌ حجّ كردند و مشركين‌ با ايشان‌ مخالطه‌ نداشتند.

و سپس‌ ابن‌ جرير اين‌ تأويل‌ را تأييد كرده‌ است‌ به‌ روايتي‌ كه‌ از طريق‌ ابن‌ أبي‌ طَلْحد از ابن‌ عبّاس‌ وارد شده‌ است‌ كه‌: مسلمانان‌ با مشركان‌ با يكديگر حجّ مي‌كردند و با هم‌ مخالطه‌ داشتند، و چون‌ سورة‌ برائت‌ نازل‌ شد و مشركان‌ را از بيت‌ الله‌ الحرام‌ نفي‌ كرد، مسلمانان‌ بدون‌ مشاركت‌ با مشركان‌ حجّشان‌ را در بيت‌ الله‌ الحرام‌ انجام‌ دادند. و اين‌ از تمامي‌ نعمتي‌ است‌ كه‌ خداوند ارزاني‌ داشته‌ است‌: وَ أَتْمَمتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌.[46]

و واضح‌ است‌ كه‌ تأويل‌ ابن‌ جرير، دفع‌ اشكال‌ را نمي‌كند. زيرا آيه‌ به‌ طور اطلاق‌ ظهور در كامليّت‌ دين‌ و تماميتِ نعمت‌ دارد، و با وجود نقصيه‌ در احكام‌ كه‌ بعداً كمال‌ پيدا مي‌كند، نمي‌شود دين‌ را كامل‌ ناميد گرچه‌ في‌ الجمله‌ نفي‌ مشركين‌ نعمتي‌ بوده‌ باشد، ولي‌ تمامي‌ نعمت‌ به‌ نحو إطلاق‌، و كمال‌ دين‌ به‌ طور كلّي‌ نيست‌. فلهذا سيوطي‌ فقط‌ به‌ ذكر تأويل‌ و توجيه‌ ابن‌ جرير اكتفا كرده‌ و از مطلب‌ گذشته‌ است‌ و در دفع‌ اشكال‌ وارد چيزي‌ را از خود بيان‌ نكرده‌ است‌. و علاوه‌ بر اين‌ مي‌دانيم‌ كه‌: سورة‌ برائت‌ و نفي‌ مشركين‌ از مسجد الحرام‌ در سال‌ نهم‌ از هجرت‌ واقع‌ شده‌ است‌، و قاعدةً بايد ايه‌ در آن‌ روز نازل‌ شده‌ باشد وَاليَوْمَ كه‌ به‌ معناي‌ امروز است‌، ظرف‌ زمان‌ براي‌ آن‌ روز باشد. و در اين‌ صورت‌ پس‌ از گذشت‌ يكسال‌ از زمان‌ نزول‌ آية‌ برائت‌، نزول‌ آية‌ إكْمالِ دِين‌ به‌ لفظ‌ اليَوْمَ چه‌ معني‌ دارد ؟

بازگشت به فهرست

بيان تفصيلي در آيه: اليوم اكملت لكم دينكم
اين‌ پاسخ‌ مختصر و موجَزي‌ بود كه‌ در بطلان‌ أحاديث‌ وارده‌ از عامّه‌ داريم. و امّا پاسخ‌ كافي‌ و وافي‌، مخالفت‌ اين‌ احاديث‌ با نصّ قرآن‌ كريم‌ است‌. و به‌ مقتضاي‌ عدم‌ حُجّيّت‌ أخبارِ مخالف‌ با كتاب‌ همة‌ آنها منفي‌ و باطل‌ و مضروبٌ عَلَي‌ الجِدار است‌.

و به‌ عبارت‌ ساده‌تر مخالف‌ با مُفاد خود آية‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمو دِينَكُمْ مي‌باشد، و عليهذا معني‌ و مفاد خود اين‌ آيه‌، حكم‌ به‌ بطلان‌ آن‌ روايات‌ دارد. و براي‌ توضيح‌ اين‌ معني‌ بايد تفسير آية‌ مباركه‌ را بدانيم‌:

بدون‌ شك‌ جملة‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، و جملة‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ در مفهوم‌ با يكديگر مرتبط‌ و در مضمون‌ متقارب‌ هستند. چون‌ معلوم‌ است‌ كه‌ بين‌ يأس‌ كفّار از دستبرد به‌ دين‌ مسلمانان‌ و بين‌ إكمال‌ دين‌ مسلمانان‌ ارتباط‌ است‌. و اين‌ دو مضمون‌ را مي‌توان‌ ممزوج‌ نموده‌ و از مُركّب‌ آنها جملة‌ واحدي‌ ساخت‌ كه‌ اجزايش‌ مرتبط‌، و مفادش‌ كاملاً پيوسته‌ باشند. و علاوه‌ مي‌بينيم‌ كه‌ اين‌ دو جمله‌ در سياق‌ با يكديگر اشتراك‌ دارند.

و مؤيّد گفتار ما آنستكه‌: پيشينيان‌ و پسينيان‌ از مُفسِّرين‌ صحابه‌ و تابعين‌ و متأخّرين‌ تا امروز، اين‌ دو جمله‌ را متّصل‌ و مرتبط‌ بهم‌ دانسته‌ و هر يك‌ را متمّم‌ ديگري‌ شمرده‌اند. و اين‌ به‌ جهت‌ اينست‌ كه‌ از اين‌ دو جمله‌ مفاد و مقصود واحدي‌ را فهيمده‌اند، و در نزول‌ و دلالت‌ بر مدلول‌ واحدي‌ مشترك‌ دانسته‌اند.

و نتيجه‌ اين‌ ميشود كه‌ اين‌ دو جمله‌ يعني‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، تا وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسْلَـ'مَ دِينًا كلام‌ واحد متّصل‌ مرتبط‌ الاجزايي‌ است‌ كه‌ براي‌ غرض‌ واحدي‌ كه‌ قائم‌ به‌ مجموع‌ است‌، آمده‌ است‌. و در اين‌ مضمون‌ تشتُّت‌ و تفرّقي‌ از جهت‌ مفاد و معني‌ نيست‌، چه‌ اينكه‌ بگوئيم‌: اين‌ غرض‌ و مفاد، با آية‌ مُحرَّمات‌ أكل‌ كه‌ اين‌ مفاد در بين‌ آن‌ قرار دارد، مرتبط‌ است‌ و يا مرتبط‌ نيست‌، زيرا در بر داشتن‌ آية‌ محرّماتِ أكل‌، اين‌ دو جمله‌ را كه‌ داراي‌ مفاد و مضمون‌ واحدي‌ هستند و به‌ عنوان‌ جملة‌ معترضه‌ آمده‌ است‌ داراي‌ دو مضمون‌ مختلف‌ و دو غرض‌ و مفاد متفاوت‌ نمي‌كند. و روزي‌ كه‌ به‌ لفظ‌ يَوْم‌ در آية اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، و جملة‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ مي‌باشد روز واحدي‌ است‌ كه‌ در آن‌ هم‌ دين‌ خدا كامل‌ شد و هم‌ كفّار از دستبرد به‌ دين‌ مسلمين‌، و برانداختن‌ اُصول‌ و ريشه‌هاي‌ آن‌ مأيوس‌ شدند
مراد از اليوم در آيه مباركه چه روزي بوده است؟
حال‌ بيائيم‌ ببينيم‌: مراد از اين‌ روز كه‌ به‌ لفظ‌ اليَوم‌ مكرّر شده‌ است‌ كدام‌ است‌ ؟ آيا روز به‌ معناي‌ زمان‌ وسيع‌ و مُتّسعي‌ است‌، همچنان‌ كه‌ گفته‌ مي‌شود: من‌ ديروز طفل‌ بودم‌، و امروز جوان‌ شدم‌. و يا ديروز جاهل‌ بودم‌ و امروز عالم‌ شدم‌ ؟ و مراد زمان‌ ظهور اسلام‌ به‌ بعثت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و دعوت‌ او است‌ تا اينكه‌ مراد اين‌ باشد كه‌: خداوند اسلام‌ را براي‌ شما نازل‌ كرد و دين‌ را براي‌ شما كامل‌ نمود و نعمت‌ را بر شما تمام‌ كرد و كافران‌ را از شما مأيوس‌ فرمود.

اين‌ احتمال‌ درست‌ نيست‌ زيرا كه‌ ظاهر سياق‌ آيه‌ اينست‌ كه‌: مسلمانان‌ ديني‌ داشتند كه‌ كفّار در ابطال‌ و تخريب‌ آن‌ طمع‌ داشتند، و مسلمانان‌ از اين‌ طعم‌ كفّار در خرابي‌ دينشان‌ در ترس‌ بودند؛ و خداوند كافران‌ را از تعدّي‌ و تجاوز به‌ دين‌ مؤمنان‌ مأيوس‌ گردانيده‌ و مؤمنان‌ را در أمن‌ و ايمني‌ قرار داد. و آن‌ دين‌ ناقص‌ بود، و خداوند كامل‌ فرمود و نعمتش‌ را تمام‌ كرد. مسلمانان‌ قبل‌ از اسلام‌ ديني‌ نداشتند تا آنكه‌ كفّار در آن‌ طمع‌ كنند، و آن‌ دين‌ را خداوند كامل‌ كرده‌ و نعمتش‌ را بر آنها تمام‌ نموده‌ باشد.

و علاوه‌ طبق‌ اين‌ احتمال‌ مي‌بايست‌ جملة‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، و بر جملة‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ مقدّم‌ باشد تا نظم‌ كلام‌ و ترتيب‌ آن‌ استوار باشد.

و يا آنكه‌ مراد از امروز در آیه كريمه‌، بعد از فتح‌ مكّه‌ باشد، كه‌ خداوند كَيْد و مكر مشركان‌ قريش‌ را در هم‌ شكست‌ و شوكت‌ و عظمت‌ آنها را در هم‌ فرو ريخت‌ و بنيان‌ دين‌ و آئين‌ آنها را خراب‌ نمود و بُت‌هاي‌ آنان‌ را شكست‌. و بنابراين‌ اميدشان‌ بر آنكه‌ ديگر بتوانند بر روي‌ پاي‌ خود بايستند قطع‌ شد. و در تضادّ با اسلام‌ و جلوگيري‌ از نفوذ امر اسلام‌ و انتشار صيت‌ و آوازة‌ اسلام‌ به‌ نوميدي‌ گرائيدند.

اين‌ احتمال‌ نيز درست‌ نيست‌، چون‌ آيه‌، دلالت‌ بر كامل‌ شدن‌ دين‌ و تمامي‌ نعمت‌ دارد، و در فتح‌ مكّه‌ كه‌ در سال‌ هشتم‌ از هجرت‌ واقع‌ شد دين‌ خدا كامل‌ نگرديده‌ بود. چه‌ بسا زا فرائض‌ و واجباتي‌ كه‌ بعد از فتح‌ مكّه‌ نازل‌ شد، و چه‌ بسيار از حلال‌ و حرامي‌ كه‌ بين‌ آنروز و بين‌ رحلت‌ رسول‌ خدا تشريع‌ شد.

علاوه‌ بر اين‌ مراد از الَّذِينَ كَفَرُوا، تمام‌ مشركين‌ عرب‌ است‌. و پس‌ از فتح‌ مكّه‌ آنها از دستبرد و خراب‌ كردن‌ آئين‌ مسلمين‌ مأيوس‌ نشده‌ بودند. و دليل‌ بر اين‌ مطلب‌ آنست‌ كه‌ بسياري‌ از پيمان‌ها و عهدنامه‌هائي‌ كه‌ مبني‌ بر عدم‌ تعرّض‌ بود، بعد از فتح‌ مكّه‌ نيز به‌ اعتبار خود باقي‌ بود، و مشركين‌ عرب‌ بر سنّتِ جاهلي‌ حجّ مي‌كردند. وَ مَا كَانَ صَلَوتُهُم‌ عِندَ الْبَيْتِ إل‌ مُكَاءً وَ تَصدِيَةً[1]. و زنان‌ طواف‌ حجّ خودرا و مناسك‌ آنرا عريان‌ و لخت‌ مادرزاد، مكشوف‌ العورة‌ بجاي‌ مي‌آوردند.[2]

و اين‌ نَهج‌ باقي‌ بود تا رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در سنة‌ نهم‌ از هجرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ را با آيات‌ سوره‌ برائت‌ از مدينه‌ به‌ مكّه‌ گسيل‌ داشتند، و بقاياي‌ آداب‌ و رسول‌ جاهليّت‌ را باطل‌ كردند.

و يا آنكه‌ مراد، زمان‌ بعد از نزول‌ سورة‌ برائت‌ باشد، چون‌ در آن‌ وقت‌ تقريباً اسلام‌ بر تمام‌ جزيرة‌ العرب‌ گسترده‌ شده‌ بود و آداب‌ شرك‌ و سنّت‌هاي‌ جاهلي‌ بر افتاده‌ بود. مسلمانان‌ در مجامع‌ ديني‌ و در مناسك‌ حجّ، يك‌ تن‌ از مشركان‌ را نمي‌يافتند، اُمور طبق‌ مرام‌ آنها مي‌گذشت‌، و بعد از خوف‌ و ترس‌، پروردگار عالم‌ براي‌ آنها امن‌ و ايمني‌ قرار داد به‌ طوري‌ كه‌ خداوند را بتوانند بدون‌ شائبة‌ شرك‌ عبادت‌ كنند.

اين‌ احتمال‌ نيز درست‌ نيست‌، زيرا مشركين‌ عرب‌ اگر چه‌ بعد از نزول‌ سورة‌ برائت‌ و طيّ شدن‌ بساط‌ شرك‌ از جزيرة‌ العرب‌ و برافتادن‌ رسوم‌ و عادات‌ جاهليّت‌، از تسلّط‌ بر مسلمين‌ و برانداختن‌ آئين‌ ايشان‌ مأيوس‌ شدند و ليكن‌ هنوز دين‌ اسلام‌ كامل‌ نشده‌ بود، و بسياري‌ از احكام‌ و فرائض‌ و از جملة‌ آنها همين‌ سورة‌ مائده‌ بعد از سورة‌ برائت‌ نازل‌ شد. و ذكر شد كه‌ همگي‌ اتّفاق‌ دارند كه‌ سورة‌ مائده‌ در آخر زمان‌ حيات‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نازل‌ شده‌ است‌. و در اين‌ سوره‌ بسياري‌ از احكام‌ حلال‌ وح‌ رام‌ و حدود و قصاص‌ است‌. و محصّل‌ سخن‌ آنست‌ كه‌: هيچ‌ راهي‌ نداريم‌ كه‌ بتوانيم‌ معناي‌ اليَوْم‌ را در آیه شريفه‌ به‌ معناي‌ زمان‌ واسع‌ كه‌ مناسب‌ مفاد آيه‌ در ابتداء نظر باشد، همانند زمان‌ ظهور دعوت‌ اسلام‌، و همانند زمان‌ پس‌ از فتح‌ مكّه‌، و يا بعد از نزول‌ آيات‌ برائت‌ بگيريم‌، و ناچار بايد بگوئيم‌ مراد از اليوم‌ (امروز) روز نزول‌ خود آيه‌ است‌.

و آن‌ روز، روز نزول‌ سوره‌ است‌ در صورتي‌ كه‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، در وسط‌ آیه حرمت‌ أكل‌ نازل‌ شده‌ و به‌ حسب‌ معني‌ مرتبط‌ به‌ آن‌ باشد، و يا بعد از نزول‌ سورة‌ مائده‌ در اواخر زمان‌ رسول‌ الله‌ نازل‌ شده‌، و سپس‌ در اينجا قرار داده‌اند به‌ قرينة‌ گفتار خدا: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ .

آيا اين‌ روز بخصوص‌، روز فتح‌ مكّه‌ است‌، و يا روز نزول‌ سورة‌ برائت‌ است‌ ؟! همان‌ اشكالاتي‌ كه‌ در سابق‌ براي‌ احتمال‌ دوّم‌ و سوّم‌ ذكر كرديم‌ بعينها در اينجا جاري‌ است‌.

آيا اين‌ روز، روز عرفه‌ از حجّة‌ الوداع‌ است‌، همچنان‌ كه‌ بسياري‌ از مفسّران‌ عامّه‌ بر آن‌ رفته‌اند و در بعضي‌ از روايات‌ نيز وارد شده‌ است‌ ؟ در اين‌ صورت‌ معني‌ و مفهومي‌ از يأس‌ كفّار دستگير نمي‌شود. زيرا اگر مراد از يأس‌ از دين‌ مسلمين‌، يأس‌ مشركين‌ قريش‌ باشد كه‌ ديگر نمي‌توانند بر دين‌ مسلمين‌ غلبه‌ كنند، اين‌ معني‌ در روز فتح‌ مكّه‌ در سنة‌ هشتم‌ حاصل‌ شد نه‌ روز عرفه‌ سنة‌ دهم‌. و اگر مراد يأس‌ مشركين‌ همة‌ عربستان‌ باشد، آن‌ يأس‌ در روز نزول‌ سورة‌ برائت‌ حاصل‌ شد كه‌ در سنة‌ نهم‌ از هجرت‌ بود. و اگر مراد يأس‌ جميع‌ كفّار أعمّ از مشركين‌ و يهود و نصاري‌ و مجوس‌ و غيرهم‌ باشد ـ همچنان‌ كه‌ إطلاق‌ آیه: الَّذِينَ كَفَرُوا نيز اقتضاي‌ آن‌ را دارد ـ اين‌ جماعت‌ مأيوس‌ از غلبة‌ بر مسلمين‌ و آئين‌ آنها نبودند زيرا هنوز اسلام‌ قوّت‌ و شوكتش‌ ظاهر نشده‌ و به‌ خارج‌ جزيرة‌ العرب‌ راه‌ پيدا نكرده‌ و غلبه‌ نيافته‌ بود.

و از جهت‌ ديگر بايد تفحّص‌ كرد، و ديد كه‌: در روز عرفه‌ حجة‌ الوَداع‌ كه‌ نهم‌ ذي‌ حجّة‌ از سنة‌ دهم‌ از هجرت‌ است‌ چه‌ داستاني‌ واقع‌ شده‌ است‌؟ و آن‌ روز چه‌ موقعيّت‌ و وضعيّتي‌ دارد كه‌ مناسب‌ با گفتار خداوند: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ ال‌ءِسْلَـ'مَ دِينًا باشد ؟

ممكن‌ است‌ بگويند: مراد از إكمال‌ دين‌، إكمال‌ أمر حجّ است‌، در حضور رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ كه‌ خود آن‌ حضرت‌ نيز عمل‌ حجّ را انجام‌ داده‌ و به‌ مردم‌ تعليم‌ عملي‌ و قولي‌ فرموده‌ است‌.[3]

و اين‌ كلام‌ درست‌ نيست‌ زيرا تنها تعليم‌ مناسك‌ حجّ را به‌ مردم‌ چگونه‌ مي‌توان‌ إكمال‌ دين‌ ناميد ؟ در حالي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ قبل‌ از حجّ، پيامبر اكرم‌ اركان‌ دين‌ از نماز و روزه‌ و زكات‌ و جهاد وحجّ را تشريع‌ نموده‌ بودند، و در حِجَّة‌ الوداع‌ نيز كه‌ تعليم‌ حجّ تمتّع‌ نمود دير زماني‌ نپائيد كه‌ اين‌ سُنّت‌ سَنيَّه‌ مهجور، و اين‌ فريضة‌ الهيّه‌ متروك‌ ماند.

ياد دادن‌ و تعليم‌ چيزي‌ از واجبات‌ دين‌ را نمي‌توان‌ اكمال‌ آن‌ واجب‌ شمرد تا چه‌ رسد به‌ آنكه‌ تعلّم‌ واجبي‌ از واجبات‌ دين‌ اكمال‌ مجموعة‌ دين‌ باشد‌؟

و علاوه‌ بر اين‌، اين‌ احتمال‌ موجب‌ مي‌شود كه‌ رابطة‌ فقرة‌ أوّل‌ يعني‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، را با اين‌ فقره‌ يعني‌: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ قطع‌ كنيد. آخر چه‌ رابطه‌اي‌ بين‌ مأيوس‌ شدن‌ كفّار از دستبرد به‌ دين‌ مسلمانان‌، با تعليم‌ رسول‌ خدا حجّ تمتّع‌ را به‌ مردم‌ وجود دارد ؟

و ممكن‌ است‌ بگويند: مراد از إكمال‌ دين‌، إكمال‌ آن‌ است‌ از جهت‌ بيان‌ و نزول‌ بقاياي‌ حلال‌ و حرامي‌ كه‌ در اين‌ روز، در ضمن‌ سورة‌ مائده‌ نازل‌ شده‌ است‌ چون‌ حلالي‌ و حرامي‌ بعد از آن‌ نيامده‌ است‌، و بواسطة‌ إكمال‌ دين‌، يأس‌ در دل‌ كفّار پديد آمده‌ و آثار آن‌ در سيمايشان‌ ظاهر شده‌ است‌.[4]

وليكن‌ بايد ديد كه‌ اين‌ كافراني‌ كه‌ يأس‌ در دلشان‌ پيدا شده‌ است‌ و آیه شريفه‌ به‌ كلمة‌ الَّذِينَ كَفَرُوا از ايشان‌ تعبير كرده‌ است‌، چه‌ كساني‌ هستند ؟ اگر مقصود كفّار عرب‌ باشد، كه‌ معلوم‌ است‌ در آن‌ روز اسلام‌ بر همه‌ آنها تسلّط‌ يافته‌‌، و در ميان‌ آنها كسي‌ يافت‌ نمي‌شده‌ است‌ كه‌ تظاهر به‌ غير اسلام‌ كند. و بنابراين‌ كافرانِ نااميد و مأيوس‌ چه‌ كساني‌ مي‌باشند.

و اگر مقصود از كفّار، كفّار غير عرب‌ باشد، از ساير امّت‌ها و طوائف‌، دانستيم‌ كه‌ آنها در آن‌ وقت‌ از تلسطّ بر مسلمين‌ مأيوس‌ نبوده‌اند.

از اين‌ گذشته‌ بايد ديد كه‌ مراد از انسداد باب‌ تشريع‌ احكام‌ به‌ نزول‌ سورة‌ مائده‌ و سپري‌ شدن‌ روز عَرفه‌ چيست‌ ! چون‌ روايات‌ بسياري‌ كه‌ نمي‌توان‌ آنها را دست‌ كم‌ گرفت‌، وارد شده‌ است‌ بر اينكه‌ فرائض‌ و واجباتي‌ بعد از روز عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌. مانند آیه إرْث‌ كَلا‌لَه‌ كه‌ در آخر سورة‌ نساء مي‌باشد، و آيات‌ ربا. حتّي‌ اينكه‌ از عمر روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ در خطبه‌اي‌ كه‌ خوانده‌ است‌ گفته‌ است‌: آخرين‌ آيات‌ نازلة‌ قرآن‌، آیه رباست‌، و رسول‌ خدا رحلت‌ كردند و آنرا براي‌ ما روشن‌ نساختند؛ فَدَعُوا مَا يُريبكُم‌ إلَي‌ مَا لا‌ يُيبُكُمْ «پس‌ از آن‌ حكمي‌ كه‌ در آن‌ شكّ داريد دست‌ برداريد و به‌ حكمي‌ كه‌ در آن‌ شك‌ نداريد روي‌ آوريد!».

وبخاري‌ در روايت‌ صحيحه‌ از ابن‌ عبّاس‌ آورده‌ است‌ كه‌: آخرين‌ آیه نازلة‌ بر رسول‌ خدا آیه ربا بوده‌ است‌. و شخص‌ عالِم‌ به‌ طرق‌ استفاده‌ از روايت‌ و از كتاب‌ خدا نمي‌تواند اين‌ دسته‌ از روايات‌ را ضعيف‌ بشمارد، و نزول‌ آیه اكمال‌ را در روز عرفه‌ بر آن‌ مقدّم‌ بدارد. زيرا در آیه شريفه‌، صراحت‌ يا ظهوري‌ نيست‌ در اينكه‌ مراد از اليَوْم‌، روز عرفه‌ بعينه‌ باشد بلكه‌ احتمالي‌ است‌ كه‌ در آيه‌ داده‌ مي‌شود، و اين‌ احتمال‌ وقتي‌ متعيّن‌ مي‌شود كه‌ تمام‌ احتمالات‌ ديگر منتفي‌ شود. و اين‌ روايت‌ كمتر از احتمال‌ مجرّد از سند نيستند.

و ممكن‌ است‌ بگويند: مراد از إكمال‌ دين‌، پاك‌ شدن‌ بيت‌ الله‌ الحرام‌ است‌ براي‌ مسلمين‌ و بيرون‌ راندن‌ مشركين‌ است‌ از آنجا، به‌ طوري‌ كه‌ مسلمين‌ بتوانند حجّ كنند و با ايشان‌ مشركين‌ نباشند.[5]

اين‌ گفتار نيز درست‌ نيست‌ زيرا پاك‌ شدن‌ جَوّ براي‌ مسلمين‌ قبل‌ از يكسال‌ صورت‌ گرفت‌، و تقييد آن‌ به‌ لفظ‌ امروز كه‌ در گفتار خدا: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ آمده‌ است‌ معني‌ ندارد. و علاوه‌ بر فرض‌ اينكه‌ بتوانيم‌ اين‌ صفاي‌ جوّ و پاك‌ شدن‌ بيت‌ الله‌ را إتمام‌ نعمت‌ بدانيم‌ وليكن‌ إكمال‌ دين‌ نمي‌توانيم‌ بدانيم‌. دين‌ عبارت‌ است‌ از مجموعة‌ عقائد و احكامي‌، و كمال‌ آن‌ نيست‌ مگر به‌ اضافه‌ كردن‌ چيزي‌ به‌ اجزاء و قسمت‌هاي‌ آن‌. و پاك‌ كردن‌ و خلوص‌ بيت‌ الله‌ را نمي‌توان‌ إكمال‌ ناميد زيرا ارتفاع‌ موانع‌ و مزاحمات‌ را از قسمت‌هاي‌ دين‌ و اجزاء آن‌ اكمال‌ نمي‌گويند. و از اين‌ گذشته‌ يأس‌ كفّار از دين‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ است‌.

و ممكن‌ است‌ بگويند: مراد از اكمال‌ دين‌، بيان‌ تفصيلي‌ محرّمات‌ است‌ تا آنكه‌ مسلمين‌ آنها را ياد گيرند و بدان‌ عمل‌ كنند. يعني‌ از آن‌ محرّمات‌ اجتناب‌ نمايند، و از كافران‌ مترسند. چون‌ كافران‌ از تظاهر و اميد غلبه‌ بر دين‌ مسلمانان‌ نا اميد شده‌اند به‌ علّت‌ آنكه‌ خداوند مسلمين‌ را به‌ اظهار دينشان‌ و به‌ غلبه‌ بر كفّار عزّت‌ بخشيده‌ است‌.

و توضيح‌ اين‌ مطلب‌ آنست‌ كه‌: حكمت‌ اكتفاء در صدر اسلام‌ از مُحَرَّماتِ اكل‌ به‌ ذكر چهار چيز از آن‌ يعني‌ ميتَه‌ و دَم‌ و لَحْم‌ خِنزِير و مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللهِ بِهِ (مردار و خون‌ وگوشت‌ خوك‌ و حيواني‌ را كه‌ با اسم‌ غير خدا كشته‌ باشند) چنانكه‌ در بعضي‌ از سوره‌هاي‌ مكّيّه‌ وارد است‌، و ترك‌ كردن‌ تفصيلات‌ آن‌ محرّمات‌ را كه‌ در اين‌ آیه مائده‌ وارد شده‌ و اسلام‌ آنها را براي‌ مسلمانان‌ ناپسند داشته‌ است‌، و بيان‌ نكردن‌ خصوصيّات‌ محرّمات‌ را تا بعد از فتح‌ مكّه‌ به‌ جهت‌ بيان‌ تدريجي‌ در حرمت‌ اين‌ خباثت‌ بوده‌ است‌، تا تشديد در حرمت‌ استعمال‌ آنها را متدرّجاً بيان‌ كند، همچنان‌ كه‌ در تحريم‌ خَمر و مُسكِر اين‌ تدريج‌ آمده‌ است‌ براي‌ آنكه‌ عرب‌ از اسلام‌ روي‌ نگرداند و در دين‌ مشكلات‌ و سختي‌ها و حَرَجي‌ نبيند، تا بواسطة‌ اين‌ مشكلات‌ و حرج‌ها كفّار اميد آن‌ را داشته‌ باشند كه‌ فقراي‌ از مسلمين‌ كه‌ اكثريّت‌ از سابقين‌ اوّلين‌ را تشكيل‌ مي‌دادند از اسلام‌ متنفّر شده‌ و اعراض‌ كنند.

بيان‌ خصوصيّات‌ چيزيهاي‌ حرام‌ را خداوند بعد از قوّت‌ اسلام‌ و عزّت‌ مسلمانان‌ و گشايش‌ بر مسلمين‌ و بعد از يأس‌ و نوميدي‌ مشركان‌ از نفوذ به‌ حوزة‌ مسلمين‌ و زوال‌ طمع‌ ايشان‌ در غلبة‌ بر آنها و از بين‌ بردن‌ آئينشان‌ را با قوّة‌ قاهرة‌ مؤمنان‌، قرار داد. و در اين‌ صورت‌ بر مؤمنان‌ بيشتر لازم‌ است‌ كه‌ مداراي‌ با كفّار را ترك‌ كنند و در عمل‌ به‌ دينشان‌ با اين‌ تفصيلات‌ و خصوصيّات‌، هراس‌ نداشته‌ و از ايشان‌ بر دين‌ خود ونفوس‌ خود مترسند و از عاقبت‌ امر خود نگران‌ نباشند.

خداوند سبحانه‌ در اين‌ آيه‌ به‌ مؤمنان‌ خبر داده‌ است‌ كه‌ كفّار در ميان‌ خود مأيوس‌ شده‌اند كه‌ دين‌ مؤمنان‌ زوال‌ پذيرد. و در اين‌ صورت‌ كه‌ خداوند متعال‌ ضعف‌ مؤمنان‌ را تبديل‌ به‌ قوّت‌، و خوف‌ آنها را تبديل‌ به‌ أمن‌، و فقر ايشان‌ را تبديل‌ به‌ غنا كرده‌ است‌، سزاوار است‌ كه‌ آنها از غير خدا نترسند و از تفاصيل‌ محرّماتي‌ كه‌ خداوند در آيه‌ نهي‌ فرموده‌ است‌، اجتناب‌ ورزند. چون‌ در اين‌ اجتناب‌ كمال‌ دين‌ ايشان‌ تحقّق‌ مي‌يابد.[6]

گويندة‌ا ين‌ احتمال‌ خواسته‌ است‌ بين‌ چند احتمال‌ از احتمالات‌ مذكوره‌ را جمع‌ كند تا با هر احتمالي‌ آن‌ اشكالي‌ را كه‌ متوجّه‌ احتمال‌ ديگر مي‌شود، دفع‌ نمايد. و بنابراين‌ در همة‌ محاذير و اشكالات‌ غوطه‌ور شده‌ و آيه‌ را هم‌ از جهت‌ لفظ‌ و هم‌ از جهت‌ معني‌ فاسد كرده‌ است‌.

اوّلاً غفلت‌ كرده‌ است‌ كه‌ منظور از يأس‌، اگر يأس‌ مستند به‌ ظهور اسلام‌ و قدرت‌ آن‌ باشد، كه‌ آن‌ به‌ فتح‌ مكّه‌ و به‌ نزول‌ آيات‌ سورة‌ برائت‌ و قرائت‌ آن‌ بر مشركين‌ در عقبة‌ مِني‌ توسّط‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ حاصل‌ شده‌ است‌، در اين‌ صورت‌ صحيح‌ نيست‌ كه‌ در روز عرفه‌ سنة‌ دهم‌ گفته‌ شود: در امروز كافران‌ از دستبرد به‌ دين‌ شما مأيوس‌ شده‌اند: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، زيرا ايشان‌ پيش‌ از يكسال‌ و يا دو سال‌ مأيوس‌ شده‌ بودند، و بايد گفته‌ شود: قَدْ يَئَسوا (به‌ تحقيق‌ مأيوس‌ شده‌ بودند) و يا إِنَّهُم‌ آئِسُونَ (ايشان‌ مأيوسند).

و ثانيا غفلت‌ كرده‌ است‌ كه‌ اين‌ تدرّجي‌ كه‌ در محرّمات‌ طعام‌ ذكر كرده‌ است‌ و آن‌ را به‌ تدريجي‌ بودن‌ حرمت‌ خَمر و مُسكر قياس‌ كرده‌ است‌، اگر منظورش‌ تدريجي‌ بودن‌ بعضي‌ از مصاديق‌ و أفرادِ چيزهاي‌ حرام‌ باشد، اين‌ كلام‌ درست‌ نيست‌. زيرا اين‌ آیه وارده‌ در سورة‌ مائده‌ بيشتر از آنچه‌ آيات‌ سورة‌ بقره‌ و انعام‌ و نَحل‌ از چيزهاي‌ حرام‌ را دربارة‌ طعام‌ بيان‌ كرده‌اند مشتمل‌ نيست‌ و مَؤقُوذَة‌ و مُنخَنِفَة‌ و مُتَرَدِّيَة‌ وَ نَطِيحَة‌ وَ مَا أَكولَ السَّبعُ (حيواناتي‌ كه‌ به‌ سبب‌ چوب‌ زدن‌ بر آن‌، و يا خفه‌ كردن‌ و يا از بلندي‌ پرتاب‌ كردن‌، و يا بواسطة‌ شاخ‌ زدن‌ به‌ يكديگر و يا باقيماندة‌ خوراك‌ درندگان‌ بميرند) از مصاديق‌ و أفراد ميَته‌ (مردار) هستند كه‌ در آيات‌ آن‌ سوره‌ها حرمتش‌ آمده‌ است‌: وَ مَا ذُبِحَ عَلَي‌ النُّصُبِ وَ أَن‌ تَسْتَقْسِمُوا بِالاَزْلا‌مِ (حيواني‌ كه‌ بر روي‌ سنگ‌ معبدِ بت‌ پرستان‌ به‌ جهت‌ تقرّب‌ به‌ بت‌ها و اربابشان‌ قرباني‌ كنند، و آن‌ حيواني‌ كه‌ به‌ طريق‌ خاصّي‌ از قمار، به‌ قمار گذارده‌ و قسمت‌ كنند). از مصاديق‌ و افراد مَا اُهِلَّ بِهِ لِغَيْر اللهِ سورة‌ بقره‌، أوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَهِ بِهِ سورة‌ انعام‌، وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَهِ بِهِ سورة‌ نحل‌ (حيواني‌ كه‌ در وقت‌ كشتن‌ بانگ‌ غير از خدا بر او زنند و به‌ نام‌ بت‌ها و يا هر چه‌ غير از خدا باشد ذبح‌ كنند) مي‌باشد، و اين‌ آیه سورة‌ مائده‌ از جهت‌ تعداد افراد طعام‌هاي‌ چيزي‌ بيشتر از آن‌ سه‌ سوره‌ را بيان‌ نمي‌كند.

و اگر منظورش‌ تدريجي‌ بودن‌ بيان‌ إجمالي‌ و بيان‌ تفصيلي‌ است‌، كه‌ خداوند اوّلاً به‌ طور إجمال‌ ذكر كرده‌ و ثانياً بطور تفصيل‌ شرح‌ داده‌ است‌، براي‌ آنكه‌ مردم‌ يكباره‌ از قبول‌ آن‌ سر مپيچند، اين‌ سخن‌ درست‌ نيست‌. زيرا مصادق‌ و افراد چيزهاي‌ حرامي‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌ ميته‌ و گوشت‌ خوك‌ و خون‌ و حيواني‌ كه‌ بر او نام‌ غير خدا برده‌ شده‌، و در سه‌ سورة‌ نازلة‌ قبل‌ از مائده‌ آمده‌ است‌، از محرّماتي‌ كه‌ در سورة‌ مائده‌ آمده‌ است‌ بيشتر است‌، و ابتلاء مردم‌ به‌ آنها زيادتر است‌ از امثال‌ مُنخَنِقَة‌ و مَوقُوذَة‌ و مُتَرَدِّيَة‌ و نَطيحَة‌ و مَا أكَلَ السَّبْعُ . زيرا اينها اُمور نادره‌اي‌ است‌ كه‌ گاهي‌ اتّفاق‌ مي‌افتد، و مردم‌ معمولاً ذبائح‌ خود را به‌ خفه‌ كردن‌ و از بالا انداختن‌ و چوب‌ زدن‌ و شاخ‌ زدن‌ نمي‌كشتند. بلي‌ اگر اين‌ امور به‌ طور ندرت‌ اتّفاق‌ مي‌افتاد و از خوردن‌ آن‌ دريغ‌ نداشتند. و در اين‌ صورت‌ چطور خداوند از آن‌ چهار چيز حرام‌ كه‌ اهميّتش‌ بيشتر و وقوعش‌ زيادتر است‌ يعني‌ از مردار، خون‌، گوشت‌ خوك‌، و حيواني‌ را كه‌ به‌ غير نام‌ خدا بكشند بطور صراحت‌ و بدون‌ ملاحظة‌ خوفي‌ كه‌ در مردم‌ پديد آيد، حرمت‌ آنها را ذكر مي‌كند، و از چيزهائي‌ كه‌ مهم‌ نيست‌ و گاهي‌ پيش‌ مي‌آيد، بطور ملاحظه‌ و تقيّه‌‌، تدريجاً حرمت‌ آنها را ذكر مي‌كند تا مردم‌ از دين‌ روي‌ نگردانند ؟

و ثالثاً بر فرض‌ تسليم‌، تشريع‌ احكام‌ بالاخصّ تشريع‌ برخي‌ از آنها اكمال‌ دين‌ نیست‌، و در اين‌ فرض‌ بايد گفته‌ شود: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌ بَعضَ نِعْمَتِي‌ .

و رابعاً چگونه‌ خداوند با تشريع‌ اينهمه‌ احكام‌ و قواني‌ و دستورات‌، دربارة‌ تشريع‌ اين‌ چند حكم‌ منخنقة‌ و موقوذة‌، در روز عرفه‌ عنايت‌ خاصّي‌ مبذول‌ داشت‌ و بيان‌ حرمت‌ آنرا اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ ناميد ؟ اينجا جدّاً جاي‌ تأمّل‌ است‌.

و ممكن‌ است‌ بگويند: مراد از اكمال‌ دين‌، كامل‌ كردن‌ آنست‌ به‌ سَدِّ باب‌ تشريع‌ كه‌ بعد از اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ مُحرَّمات‌ طعام‌ را ذكر مي‌كند، خداوند ديگر حكمي‌ نفرستاد، و بنابراين‌ دين‌ كامل‌ شد.

و در اين‌ صورت‌ بايد گفت‌: مقام‌ و موقعيّت‌ ساير احكام‌ نازله‌ بعد از سورة‌ مائده‌ تا رحلت‌ حضرت‌ رسول‌ الله‌ چه‌ خواهد بود ! بلكه‌ موقعيّت‌ ساير احكامي‌ كه‌ در همين‌ سورة‌ مائده‌ بعد از نزول‌ اين‌ آيه‌ پس‌ از گذشت‌ روز عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌، چه‌ خواهد بود ؟

و از همة‌ اينها گذشته‌، معناي‌ گفتار خداوند تعالي‌: وَ رَضِيتُ لَكُم‌ ال‌ءِسْلَـ'مُ دِينًا (من‌ امروز راضي‌ شدم‌ كه‌ اسلام‌ دين‌ شما باشد) چه‌ خواهد بود ؟

زيرا تقدير جمله‌ اينست‌ كه‌: الْيَوْمَ رَضِيتُ . اگر مراد از اين‌ آيه‌، امتنان‌ براي‌ مردم‌ به‌ ذكر محرّمات‌ طعام‌ در روز عرفه‌ باشد، وجه‌ اختصاص‌ اين‌ روز كه‌ خداوند سبحانه‌ و تعالي‌ راضي‌ شده‌ است‌ كه‌ اسلام‌ دين‌ باشد چيست‌ ! زيرا در اين‌ روز چيزي‌ مشاهده‌ نمي‌شود كه‌ مناسب‌ رضاي‌ حضرت‌ باري‌ باشد.

و نيز اكثر اشكالات‌ وارده‌ بر وجوه‌ سابقه‌ بر اين‌ احتمال‌ نيز وارد است‌.

بازگشت به فهرست

استفاده معناي يوم از خود آيه: اليوم اكملت لكم دينكم
حال‌ پس‌ از آنكه‌ دانستيم‌ اين‌ احتمالات‌ دربارة‌ معناي‌ يَوْم‌ در آیه كريمه‌ صحيح‌ نيست‌، نزديك‌ مي‌شويم‌ به‌ آنكه‌ بتوانيم‌ معناي‌ يَوْم‌ را در اين‌ آيه‌، از خود آيه‌ به‌ دست‌ آوريم‌. و براي‌ حصول‌ اين‌ معني‌ مقدّمه‌ مي‌گوئيم‌:

آنچه‌ از آيات‌ قرآن‌ به‌ دست‌ مي‌آيد آنست‌ كه‌ كافران‌ از بدوِ ظهور اسلام‌ پيوسته‌ در صدد بودند كه‌ اسلام‌ را از بيخ‌ و بنيان‌ ريشه‌كن‌ سازند، و اميد زوال‌ آنرا از دوران‌ پيشين‌ در سر داشتند، و اين‌ طمع‌ آنان‌ كه‌ در أحيان‌ مختلف‌ به‌ صورتهاي‌ متفاوت‌ ايجاد نگراني‌ و مشكلات‌ براي‌ مسلمين‌ مي‌نموده‌، و هر روزي‌ به‌ صورت‌ تازه‌اي‌ به‌ نوعي‌ ظهور داشت‌ موجب‌ مي‌شد كه‌ مؤمنان‌ را در ترس‌ نگهدارد، و پيوسته‌ در مقام‌ حذر و جلوگيري‌ از ورود چنين‌ خطري‌ باشند.

يك‌ جا مي‌فرمايد: وَدَّت‌ طَائِفَةٌ مِن‌ أهْلِ الْكِتَـ'بِ لَوْ يُضِّلُونَكُمْ[7].

«گروهي‌ از اهل‌ كتاب‌ دوست‌ دارند كه‌ شما را از دين‌ و آئين‌ خودتان‌ گمراه‌ كنند».

و يك‌ جا مي‌فرمايد: وَدَّ كَثيرٌ مِن‌ أَهْلِ الْكِتَـ'بِ لَوْ يَرُدُّونَكُم‌ مِن‌ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفّارًا حَسَدًا مِن‌ عِندِ أنفُسِهِم‌ مِن‌ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَأعْفُوا وَ أَصْفَحُوا حَتَّي‌ يَأتِيَ اللَهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَهَ عَلَي‌ كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ.[8]

«بسياري‌ از اهل‌ كتاب‌ دوست‌ دارند كه‌ شما را بعد از آنكه‌ ايمان‌ آورده‌ايد‌، به‌ حالت‌ كفر برگردانند. اين‌ از روي‌ حسدي‌ است‌ كه‌ از نفوس‌ ايشان‌ برخاسته‌ است‌ پس‌ از آنكه‌ حقّ براي‌ آنان‌ آشكارا شده‌ است‌. پس‌ شما اي‌ مسلمانان‌ ! عفو و اغماض‌ پيشه‌ سازيد و درگذريد تا زماني‌ كه‌ خداوند امر خود را بياورد كه‌ خداوند بر هر چيزي‌ تواناست‌».

و كفّار كه‌ پيوسته‌ مترصّد مشكلات‌ و ايجاد موانع‌ و مزاحمات‌ براي‌ مسلمانان‌ بوده‌اند فقط‌ به‌ جهت‌ دين‌ اسلام‌ بود كه‌ سينة‌ آنها را تنگ‌ مي‌كرد و دل‌هايشان‌ را مي‌طپانيد و مي‌شكافت‌، به‌ علّت‌ آنكه‌ اين‌ دين‌ سيادت‌ و شرافت‌ آنها را مي‌برد، و عنان‌ گسيختگي‌ ايشان‌ را در ارتكاب‌ مشتهيات‌ نفوس‌ آنها مقيّد مي‌ساخت‌، و بر تمتّعات‌ آنها به‌ آنچه‌ از روي‌ آراء و اهواء خود بدون‌ قيد و شرط‌ انجام‌ مي‌دادند و نفوسشان‌ بدان‌ خو گرفته‌ و عادت‌ كرده‌ بود، مُهر مي‌زد.

آنچه‌ مورد عداوت‌ و دشمني‌ كفّار بود دين‌ اسلام‌ بود، نه‌ خود مسلمانان‌. مگر به‌ جهت‌ دينشان‌ كه‌ دين‌ حقّ بود. كفّار قصد از بين‌ بردن‌ مسلمين‌ و متفرّق‌ كردن‌ مجتمع‌ ايشان‌ را نداشتند، مقصود ايشان‌ خاموش‌ كردن‌ نور خدا، و استوار نمودن‌ اركان‌ شرك‌ و كفر بود كه‌ به‌ اسلام‌ و آيات‌ الهيّه‌ متزلزل‌ و مضطرب‌ شده‌ بود. مقصود و منظور ايشان‌ برگردانيدن‌ مؤمنان‌ بود به‌ شرك‌ اوّليّه‌، همچنان‌ كه‌ خدا مي‌فرمايد:

وَ لا‌ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُم‌ حَتَّي‌ يَرُدُّوكُمْ عَن‌ دِينِكُمْ إِنِ استَطَاعُوا.[9]

«پيوسته‌ كفّار با شما كارزار مي‌كنند تا شما را اگر بتوانند از دينتان‌ برگردانند.»

و مي‌فرمايد: إِن‌ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَـ'بَ يَرُدُّوكُم‌ بَعْدَ إيمَانِكُمْ كَافِرِينَ.[10] «اگر شما از جماعتي‌ كه‌ داراي‌ كتاب‌ هستند اطاعت‌ كنيد شما را بعد از ايمانتان‌ به‌ كفر بر مي‌گردانند».

و مي‌فرمايد: يُرِيدُونَ لِيُطْفِئوا نُورَ اللَهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهز الْكَـ'فِرُونَ. هُوَ الَّذِي‌ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي‌ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي‌ الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.[11]

«كافران‌ مي‌خواهند نور خدا را با دهانهايشان‌ خاموش‌ كنند، و خداوند تمام‌ كنندة‌ نور خود است‌ اگر چه‌ آنها ناپسند دارند. خداوند آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ رسول‌ خود را به‌ هدايت‌ و دين‌ حقّ فرستاد تا بر تمام‌ اديان‌ غلبه‌ كند اگر چه‌ مشركان‌ ناپسند دارند.»

و مي‌فرمايد: فَأدْعُوَا اللَهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَـ'فِرُونَ.[12]

«پس‌ خدا را بخوانيد و بپرستيد، و دين‌ و آئين‌ خود را تنها براي‌ او قرار دهيد، اگر چه‌ مشركان‌ را ناپسند آيد».

و به‌ همين‌ جهت‌ كفّار هيچ‌ همّي‌ و غمّي‌ نداشتند مگر اينكه‌ اين‌ شجرة‌ طيّبه‌ را از بيخ‌ بركنند و اين‌ بنيان‌ رفيع‌ را از اساس‌ منهدم‌ سازند، بواسطة‌ فتنه‌اي‌ كه‌ در ميان‌ مومنين‌ اندازند و نفاق‌ را در جماعت‌ ايشان‌ انتشار دهند، و شبهات‌ و خرافات‌ را نشر دهند تا دينشان‌ به‌ فساد و تباهي‌ گرايد.

در وَهلة‌ أوّل‌ تمام‌ تصميم‌ و عزمشان‌ بر اين‌ بود كه‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ را در اراده‌اش‌ ضعيف‌ 7 و با صرف‌ مال‌ و جاه‌ خود در اين‌ راه‌، همّت‌ او را خراب‌ سازند، همچنان‌ كه‌ خداوند تعالي‌ به‌ اين‌ امر اشاره‌ دارد:

وَ انطَلَقَ المَلاُ مِنهُم‌ أنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَي‌ ءالِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشي‌ءٌ يُرَادُ.[13]

«جماعت‌ ثروتمند و رؤساي‌ مشركان‌ به‌ حركت‌ آمدند و به‌ مردم‌ زير دست‌ خود گفتند: بر رَوية‌ خودتان‌ مشي‌ كنيد ! و در اعتقاد به‌ آلهه‌ و خدايان‌ خود استقامت‌ ورزيد، اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ خواسته‌ شده‌ است‌» !

و يا در اثر معاشرت‌ و مخالطه‌ و مداهنه‌ با آنها او را سست‌ نمايند، همچنان‌ كه‌ خداوند اشاره‌ مي‌كند: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ.[14]

«مشركان‌ دوست‌ دارند كه‌ تو به‌ مكر و خُدعه‌ و خلاف‌ واقع‌ با آنها رفتار كني‌ تا آنها هم‌ به‌ مكر و خدعه‌ و خلاف‌ واقع‌ رفتار كنند» !

و مي‌فرمايد: وَ لَوْ ل‌ أَن‌ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيئًا قَلِيلاً.[15]

«و اگر ما تو را ثابت‌ و استوار ننموده‌ بوديم‌ نزديك‌ بود كه‌ كمي‌ به‌ ايشان‌ اعتماد كني‌ و اتّكاء نمائي‌» !

و آخرين‌ چيزي‌ كه‌ در زوال‌ دين‌ به‌ آن‌ اميد بسته‌ بودند كه‌ اين‌ دعوت‌ به‌ آن‌ از بين‌ مي‌رود آن‌ بود كه‌ مي‌پنداشتند: بعد از پيامبر چون‌ اين‌ دين‌ قائم‌ به‌ امر ندارد از بين‌ مي‌رود. چون‌ محمّد پسر كه‌ حافظ‌ دين‌ و آئين‌ باشد ندارد. مشركان‌ نبوّت‌ پيامبر را حكومت‌ و رياست‌ و امارتي‌ در لباس‌ نبوّت‌ مي‌دانستند، و سلطنتي‌ در پوشش‌ رسالت‌ و دعوت‌؛ و مي‌گفتند: اگر بميرد همانند پادشاهان‌ وس‌ لاطين‌، اثر دعوت‌ او از بين‌ مي‌رود و نام‌ او و نام‌ دين‌ او به‌ نيستي‌ مي‌گرايد، همچنان‌ كه‌ در حال‌ سلاطين‌ وحكّام‌ مشهود است‌ كه‌ از جهت‌ قدرت‌ و علوّ مرتبت‌ به‌ هر درجه‌ كه‌ برسند و به‌ هر مرتبه‌ از تجب´ّر و تكبّر و استيلا بر رقاب‌ مردم‌ كه‌ نائل‌ آيند بالاخره‌ به‌ مرگشان‌، ذكرشان‌ نيز رفته‌ رفته‌ به‌ زوال‌ و نيستي‌ مي‌رود، و سنّت‌ها و آدابي‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ گذاشته‌اند با خود آنها در قبورشان‌ دفن‌ مي‌شود مگر اينكه‌ فرزندي‌ داشته‌ باشند كه‌ حافظ‌ تاج‌ و تخت‌ و سُنَّت‌ و آئين‌ آنها باشد. و محمّد كه‌ پسر ندارد و بلا عقب‌ است‌، دينش‌ و آئينش‌ با مرگش‌ و با كشته‌ شدنش‌ از بين‌ مي‌رود. و بدين‌ اميد و پندارشان‌ خدا خبر مي‌دهد كه‌ : إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الا‌بْتَر[16]. «آن‌ كسي‌ كه‌ عيبگو و بدگوي‌ توست‌، اوست‌ بلا عقب‌ و بدون‌ سامان‌».

اين‌ چيزهايي‌ كه‌ ذكر شد و امثال‌ آن‌ آرزوهايي‌ بود كه‌ در نفوس‌ مشركين‌ متمكّن‌ گرديده‌ بود و آنها را در اطفاء نور دين‌ به‌ طمع‌ مي‌انداخت‌، و براي‌ اوهام‌ و افكار ايشان‌ چنين‌ جلوه‌ مي‌داد كه‌ اين‌ دعوت‌ غير از أحْدُوثَه‌ و پندار چيزي‌ نيست‌، كه‌ تقديرات‌ آنرا به‌ زوال‌ مي‌كشد و مرور أيّام‌ و ليالي‌ اثر آنرا محو و نابود مي‌سازد.

وليكن‌ ظهور اسلام‌ تدريجاً و نفوذ آن‌ در بين‌ اهل‌ اسلام‌، و انتشار آوازه‌ و صيت‌ آن‌ و اعتلاء كلمة‌ آن‌ با شوكت‌ و قدرتي‌ كه‌ همراه‌ بوده‌ از آرزوهايشان‌ نا اميدشان‌ ساخت‌. زيرا توانستند پيامبر را در عزم‌ و تصميم‌ خود بشكنند، و همّت‌ و ارادة‌ آهنين‌ او را در حدود مال‌ و جاه‌ كه‌ ارائه‌ مي‌دادند متوقّف‌ كنند.

قوّت‌ و شوكت‌ اسلام‌ ايشان‌ را از جميع‌ اسبابي‌ كه‌ بدان‌ اميدمند بودند به‌ يأس‌ و نوميدي‌ مبدّل‌ كرد، مگر يك‌ چيز كه‌ همواره‌ بدون‌ مسرور و دلشاد بودند، و آن‌ اين‌ بود كه‌ محمّد پشت‌ ندارد، پسر ندارد كه‌ جانشين‌ او در نگهداري‌ اين‌ آئين‌ شود، و پس‌ از او قائم‌ مقام‌ او گردد، و دعوت‌ ديني‌ او را حفظ‌ كند، و بنابراين‌ دعوت‌ او هم‌ با مُردن‌ او خواهد مُرد.

زيرا واضح‌ است‌ كه‌ كمال‌ دين‌ از جهت‌ معارف‌ و احكامش‌ به‌ هر درجه‌ كه‌ باشد به‌ خودي‌ خود نمي‌تواند حافظ‌ خود باشد. و هيچ‌ يك‌ از سُنّت‌هاي‌ الهيّه‌ و اديان‌ مُتَّبزعه‌ به‌ خودي‌ خود به‌ حال‌ نضارت‌ و طراوت‌ باقي‌ نمانده‌ است‌. نه‌ بواسطة‌ انتشار صيت‌ و آوازة‌ آنها، و نه‌ بواسطة‌ كثرت‌ منتحلين‌ و پيروان‌ آنها، همچنان‌ كه‌ بواسطة‌ قهر و جَبر و تهديد، و فتنه‌ و عذاب‌ مَحْو و خراب‌ نگرديده‌ است‌، مگر بواسطة‌ مردن‌ حاملين‌ وحافظين‌ و قائمين‌ به‌ امر آن‌ سُنّت‌ها و به‌ از بين‌ رفتن‌ مُدبِّرين‌ اُمور آنها.

و از آنچه‌ گفته‌ شد، معلوم‌ شد كه‌: تمام‌ يأس‌ كفّار وقتي‌ متحقّق‌ مي‌شود كه‌ خداوند براي‌ اين‌ دين‌ قائم‌ به‌ امري‌ معيّن‌ كند كه‌ در حفظ‌ و تدبير اُمورش‌ جاي‌ پيامبر بنشيند و امّت‌ را بدان‌ سنّت‌ ارشاد و هدايت‌ نمايد.

و در اين‌ صورت‌ كه‌ كفّار مشاهده‌ كردند كه‌: دين‌ از مرحلة‌ قيام‌ شخصي‌ به‌ مرحلة‌ قيام‌ به‌ حامل‌ نوعي‌ منتقل‌ شده‌ است‌، و در مراحل‌ كمال‌ خود از صفت‌ حدوث‌ پا در مرحلة‌ بقا مي‌گذارد، يأس‌ و نااميدي‌ تمام‌ وجودشان‌ را فرا مي‌گيرد‌. اينست‌ إكمال‌ دين‌ و إتمام‌ نعمت‌.

و بعيد نيست‌ آیه مباركه‌ در سورة‌ بقره‌ كه‌ اخيراً ذكر شده‌: وَدَّ كَثيرٌ مِن‌ أهْلِ الْكِتَـ'بِ لَو يَرُدُّونَكُم‌ مِن‌ بَعْدِ إيمَانِكُم‌ كُفّارًا حَسَدًا مِن‌ عِندِ أنفُسِهِمْ مِن‌ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَأْعفُوا وَاصْفَحَوا حَتَّي‌ يَأْتِيَ اللَهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَهَ عَلَي‌ كُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ. چون‌ مشتمل‌ است‌ بر جملة‌ حَتَّي‌ يَأْتِيَ اللَهُ بِأَمرِهِ اشاره‌ به‌ همين‌ معني‌ باشد. يعني‌ امر خداوند كه‌ بايد برسد و مؤمنان‌ از طمع‌ كفّار خارج‌ شوند همان‌ ولايت‌ اميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ است‌ كه‌ بواسطة‌ آن‌ دين‌ پا در مرحلة‌ ثبات‌ و بقا مي‌گذارد.

و شاهد گفتار ما رواياتي‌ است‌ كه‌ دلالت‌ دارد: آيه‌ در روز عيد غدير خمّ كه‌ روز هجدهم‌ از شهر ذيّ حجّة‌ از سنة‌ دهم‌ هجرت‌ است‌ دربارة‌ ولايت‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ نازل‌ شده‌ است‌. و بنابراين‌ دو فقرة‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، و جملة‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌ با همديگر كمال‌ ارتباط‌ را خواهند داشت‌، و هيچ‌ يك‌ از اشكالات‌ سابقه‌ بر اين‌ وجه‌ وارد نخواهد شد.

و چون‌ معناي‌ يأس‌ در آيه‌ دانسته‌ شد، از اينجا مي‌توان‌ فهميد كه‌: اليَوْمَ ظرف‌ براي‌ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مي‌باشد. و تقديم‌ آن‌ به‌ جهت‌ تفخيم‌ امر روز و تعظيم‌ شأن‌ آنست‌، چون‌ دين‌ از مرحلة‌ قيام‌ شخصي‌ به‌ مرحلة‌ قيام‌ به‌ قَيِّم‌ نوعي‌ رفت‌، و از صفت‌ ظهور و حدوث‌، پا به‌ صفت‌ بقاء و دوام‌ گذارد.

ية‌ شريفة‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، بيان‌ حكم‌ خارجي‌ و تكويني‌ را مي‌نمايد كه‌ از جهتي‌ مشتمل‌ بر بشارت‌ و از جهتي‌ مشتمل‌ بر تحذير است‌، و دلالت‌ بر تعظيم‌ امر امروز دارد چون‌ مشتمل‌ بر خير كثير و پر فائده‌اي‌ است‌ و آن‌ يأس‌ كافران‌ از دين‌ مؤمنان‌ است‌. و مراد به‌ الَّذِينَ كَفَرُوا مطلق‌ كفّار است‌ از يهود و نصاري‌ و مَجُوس‌ و وَثَنَين‌، به‌ جهت‌ اطلاق‌ لفظ‌.

بازگشت به فهرست

مراد از خشيت از خدا ترس در مقام ولايت است
و امّا نهي‌ در فَل‌ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشُونَ ارشادي‌ است‌ به‌ نهي‌ مولي‌. و معنايش‌ اين‌ مي‌شود كه‌: موجبي‌ براي‌ ترس‌ شما بعد از يأس‌ كافران‌ كه‌ شما از ناحية‌ ايشان‌ در معرض‌ خطر بوديد، نيست‌؛ زيرا معلوم‌ است‌ كه‌ انسان‌ كافر بعد از يأس‌ تمام‌ از حصول‌ امري‌، اهتمام‌ بر آن‌ نمي‌تواند داشته‌ باشد و كوشش‌ و سعي‌ در امري‌ كه‌ مي‌داند به‌ آن‌ نمي‌رسد غلط‌ است‌. پس‌ اي‌ مسلمانان‌ شما از ناحية‌ كفّار در امن‌ مي‌باشد، و بنابراين‌ ديگر سزاوار نيست‌ از آنها بترسيد ! پس‌ از آنها در دينتان‌ مترسيدو از من‌ بترسيد !

و به‌ مقتضاي‌ سياق‌ و مقابلة‌ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشونَ (از آنها مترسيد و از من‌ بترسيد!) به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌: بايد از من‌ بترسيد در آن‌ چيزي‌ كه‌ مي‌بايست‌ از كافران‌ مي‌ترسيديد، در صورت‌ عدم‌ يأس‌ ايشان‌. و آن‌ عبارت‌ بود از دين‌ و بيرون‌ رفتن‌ آن‌ از دست‌ شما؛ و اين‌ يك‌ نوع‌ خشيت‌ خاصّي‌ است‌.

يعني‌ حالا بايد از من‌ بترسيد در دين‌ و انتزاع‌ آن‌ از دست‌ شما. و اين‌ جمله‌ نوعي‌ از تهديد است‌ براي‌ مخاطبين‌، فلهذا اين‌ آيه‌ را حمل‌ بر امتنان‌ ننموديم‌.

و شاهد بر اين‌ گفتار آنست‌ كه‌: خشيت‌ و ترس‌ از خداوند بر هر تقدير لازم‌ است‌ و اختصاص‌ به‌ موقعي‌ خاصّ و يا در شرائط‌ مخصوصي‌ ندارد. و اگر خشيت‌ خاصّ در مورد مخصوص‌ در نظر نبود وجهي‌ براي‌ اضطراب‌ از فَل‌ تَخْشَوْهُمْ به‌ وَ اخْشَونِ به‌ نظر نمي‌رسيد. پس‌ اين‌ آيه‌ نظر به‌ خشيت‌ خاصّ غير از خضيت‌ عامّي‌ كه‌ براي‌ مؤمن‌ بر هر تقدير واجب‌ است‌ و در جميع‌ احوال‌ لازم‌ است‌ نوعي‌ تحذير و تهديد را مي‌رساند. حال‌ بايد ديد كه‌ خصوصيّت‌ اين‌ خشيت‌ چيست‌؟ و سبب‌ ايجاب‌ اين‌ خشيت‌ و امر به‌ آن‌ در آیه شريفه‌ كدام‌ است‌ ؟

شكّي‌ نيست‌ كه‌ اين‌ دو فقره‌ از آيه‌: يعني‌ فقره‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، و جملة‌ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌ نِعْمَتِي‌ در آیه شريفه‌ با هم‌ مرتبط‌ بوده‌ و براي‌ بيان‌ مقصد و غرض‌ واحدي‌ وارد شده‌اند، همانطور كه‌ اشاره‌ كرديم‌. پس‌ بنابراين‌ آن‌ ديني‌ كه‌ خداوند در آن‌ روز تكميل‌ نمود، و نعمتي‌ كه‌ در آن‌ روز تمام‌ كرد ـ و اين‌ دو در حقيقت‌ امر واحدي‌ هستند ـ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ كفّار در آن‌ طمع‌ داشتند و مؤمنين‌، از كفّار دربارة‌ همان‌ چيز مي‌ترسيدند، وليكن‌ خداوند كفّار را مأيوس‌ كرد از تعدّي‌ و تجاوز به‌ آن‌، و آن‌ را براي‌ مؤمنين‌ كامل‌ و تمام‌ كرد، و ايشان‌ را نهي‌ فرمود از آنكه‌ دربارة‌ آن‌ از كفّار بترسند.

پس‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ خداوند مؤمنين‌ را امر كرد كه‌ در آن‌ چيز از خداوند بترسند بعينه‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند كامل‌ و تمام‌ كرد. و ترس‌ از خداوند دربارة‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از آنكه‌: خداوند اين‌ دين‌ را از آنان‌ بگيريد و اين‌ نعمت‌ موهومبه‌ را از آنها سلب‌ كند.

و مي‌دانيم‌ كه‌ خداوند در قرآن‌ مجيد بيان‌ كرده‌ است‌ كه‌ علّتي‌ براي‌ سَلب‌ نغمت‌ غير از كفرانِ آن‌ نعمت‌ نيست‌، و شخص‌ كفران‌ كننده‌ را به‌ أشدّ تهديد تحذير فرموده‌ است‌، آنجا كه‌ گويد:

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ لَمْ يَكُ مُغَيَّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي‌ قَوْمٍ حَتَّي‌ يُغَيِّرُوا مَا بِأنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[17]

«و اين‌ به‌ جهت‌ آنست‌ كه‌ خداوند هيچگاه‌ منهاجش‌ بر آن‌ قرار نگرفته‌ است‌ كه‌: نعمتي‌ را كه‌ به‌ قومي‌ ارزاني‌ داشته‌ است‌ كه‌ را تغيير دهد، تا آن‌ زماني‌ كه‌ ايشان‌ آنچه‌ را كه‌ در نفوس‌ خود آنهاست‌ تغيير دهند. و خداوند شنوا و داناست‌».

و آنجا كه‌ گويد: وَ مَن‌ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَهَ مِن‌ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَهَ شَدِيدٌ الْعِقَابِ.[18]

«و هر كس‌ نعمت‌ خداوند را كه‌ به‌ او داده‌ شده‌ است‌، تبديل‌ نمايد پس‌ خداوند عقابش‌ و عذابش‌ شديد است‌».

و در قرآن‌ كريم‌ پروردگار تعالي‌ مثال‌ كلّي‌ مي‌زند براي‌ نعمت‌هاي‌ خود كه‌ به‌ بندگان‌ مي‌دهد، و براي‌ عاقبت‌ امر آنها چنانچه‌ به‌ كفران‌ مبدّل‌ كنند؛ مي‌فرمايد:

وَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلاً‌ قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِن‌ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَ‌ بِأَنعُمِ اللَهِ فَأَذَاقَهَا اللَهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ.[19]

«و خداوند مثال‌ مي‌زند مثال‌ قريه‌ و شهري‌ را كه‌ در آن‌ امنيّت‌ كامل‌ و سكون‌ تامّ حكمفرما بود، و اهلش‌ در آسايش‌ و اطمينان‌ طيست‌ مي‌نمودند، و روزي‌هاي‌ فراوان‌ از هر جانب‌ به‌ آنها مي‌رسيد؛ تا آنكه‌ اهل‌ آن‌ قريه‌ و شهر آن‌ نعمت‌ها را كفران‌ كردند، خداوند هم‌ به‌ پاداش‌ كفران‌، لباس‌ گرسنگي‌ و خوف‌ را در بر ايشان‌ كرده‌ و طعم‌ آن‌ را به‌ آنها چشانيد.» !

و بنا بر آنچه‌ گفته‌ شد آيه‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، تا جملة‌ رَضِيتُ لَكُمُ ال‌ءِسْلَـ'مَ دِينًا، اعلام‌ مي‌كند كه‌: مسلمانان‌ از جهت‌ كفّار در امن‌ و امنيت‌ هستند و از خطر متوجّه‌ از ناحية‌ آنها مصون‌ مي‌باشند. و هيچگونه‌ راهي‌ از فساد و هلاكت‌ از سوي‌ كفّار به‌ سوي‌ مسلمانان‌ باز نخواهد شد مگر راهي‌ كه‌ از سوي‌ خود مسلمانان‌ باز شود. و اين‌ راه‌ بواسطة‌ كفران‌ نعمتي‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ نمعت‌ تامّه‌ نمايند و اين‌ دين‌ كامل‌ را رها كنند. و در اين‌ صورت‌ خداوند نعمتش‌ را از آنان‌ مي‌گيرد و نعمت‌ را به‌ نقمت‌ مبدّل‌ مي‌سازد؛ و لباس‌ خوف‌ و گرسنگي‌ و پريشاني‌ و ذلّت‌ را پيوسته‌ در بر آنها مي‌كند.

آري‌ مسلمانان‌ چنين‌ كردند و خداوند هم‌ چنان‌ كرد. تغيير روش‌ دادند، و خداوند تغيير نعمت‌ داد. و اگر كسي‌ بخواهد در مقدار صدق‌ اين‌ آيه‌ و مقدار پيشگوئي‌ و إخبار به‌ غيب‌ آن‌ كه‌ از جملة‌ فَل‌ تَخْشَوْهُمْ وَ أخْشُون‌ ِ به‌ دست‌ مي‌آيد مطئلع‌ شود، كيفيّت‌ انحطاط‌ عالم‌ اسلام‌ و مسلمين‌ را در امروز بنگرد و سپس‌ به‌ عقب‌ برگردد و تاريخ‌ را ورق‌ زند و با تحليل‌ حوادث‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ به‌ قهقري‌ برود تا به‌ اصول‌ قضايا و ريشه‌هاي‌ آن‌ بعد از رحلت‌ رسول‌ خدا برسد

بازگشت به فهرست

فرق معناي كمال و تمام در كمال دين و تمام نعمت

و چون‌ مراد و مقصود از يَوْم‌ را دانستيم‌ اينك‌ بايد معناي‌ كمال‌ و تمام‌ را بدانيم‌. راغب‌ اصفهاني‌ در «مفردات‌ القرآنش‌ گويد: كمَالُ الشَي‌ءٍ خُصُولُ مَا هُوَ الغَرَضُ مِنْهُ ـ انتهي‌.

«كمال‌ چيز، حاصل‌ شدن‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ غرض‌ و منظور از آن‌ چيز است‌».

وَ تَمَامُ الشَّي‌ءِ انّتَهَاؤُهُ إلَي‌ حَدٍ لا‌ يَحْتَاجُ إلَي‌ شَي‌ءٍ خَارجٍ عَنْهُ. وَ النَّاقِصُ مَا يَحْتَاجُ إلَي‌ شَي‌ءٍ خَارجٍ عَنْهُ ـ انتهي‌.

«و تمام‌ چيز، منتهي‌ شدن‌ آنست‌ به‌ حدّي‌ كه‌ نيازمند به‌ چيزي‌ خارج‌ خود نباشد. و ناقص‌، آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ محتاج‌ به‌ چيزي‌ خارج‌ از خود باشد».

و براي‌ توضيح‌ اين‌ معني‌ مي‌گوئيم‌: آثار اشياء بر دو قسم‌ است‌: يك‌ قسم‌ آثاري‌ است‌ كه‌ مترتّب‌ بر شي‌ء مي‌شود وقتي‌ تمام‌ اجزاء آن‌ موجود باشد بطوري‌ كه‌ اگر يكي‌ از اجزاء مفقود باشد و يا يكي‌ از شرائط‌ نباشد آن‌ اثر مترتّب‌ بر آن‌ چيز نمي‌شود، مانند روزه‌ كه‌ اگر در مقداري‌ از روز امساك‌ خودداري‌ شود‌، باطل‌ مي‌شود. و آن‌ چيز را با اين‌ وصف‌ مترتّب‌، تمام‌ گويند: مانند آیه:

ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي‌ الْلَّيْلِ.[20]

«و سپس‌ روزه‌ را تا شب‌ در رسد تمام‌ كنيد».

و مانند آیه: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْل‌.[21]

«و كلمة‌ پروردگار تو، به‌ صدق‌ و عدالت‌ تمام‌ شد».

و قسم‌ ديگر اثري‌ است‌ كه‌ مترتّب‌ بر شي‌ء مي‌شود بدون‌ توقّف‌ بر حصول‌ جميع‌ اجزاي‌ آن‌. بلكه‌ اثري‌ كه‌ بر مجموع‌ اجزاء مترتّب‌ مي‌شود همانند مجموع‌ آثار اجزاء است‌. و هر يك‌ از اجزاء كه‌ به‌ وجود آيد اثر مترتّب‌ بر همان‌ جزء، به‌ حسب‌ آنجزء مترتئب‌ مي‌شود. و اگر جميع‌ اجزاء به‌ وجود آيند تمام‌ اثر مطلوب‌ بر تمام‌ اجزاء مترتّب‌ خواهد شد، مانند آیه :

فَمَن‌ لَمْ يَجِدُ فَصِيَامُ ثَلا‌ثَةِ أيّامٍ فِي‌ الحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ.[22]

«پس‌ كسي‌ كه‌ «حجّ تمتّع‌ كند و ) متمكّن‌ از قرباني‌ و هَدي‌ در سرزمين‌ مِنَي‌ نباشد بايد سه‌ روز در ايّام‌ حجّ روزه‌ بگيرد، و هفت‌ روز هنگامي‌ كه‌ مراجعت‌ مي‌كنيد ! و اين‌ مجموعاً ده‌ روز كامل‌ مي‌شود».

زيرا مي‌دانيم‌ كه‌ اثر ترتّب‌ بر بعضي‌ از اين‌ روزها متوقّف‌ بر اثر مترتّب‌ بر مجموع‌ من‌ حيث‌ المجموع‌ نيست‌، و هر روز به‌ تنهائي‌ مورد ترتئب‌ اثر و صحّت‌ روزه‌ است‌.

و از اينجا به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ در آیه: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌ نِعْمَتِي‌، دين‌ عبارت‌ است‌ از مجموعة‌ معارف‌ و احكامي‌ كه‌ تشريع‌ شده‌، و به‌ عدد آنها در امروز يك‌ واحد اضافه‌ شده‌ است‌؛ و نعمت‌ هر چه‌ باشد يك‌ امر معنوي‌ واحدي‌ است‌ كه‌ ناقص‌ و غير ذي‌ اثر بوده‌ و در امروز تمام‌ مي‌شود، و اثر متوقّع‌ و مترقّب‌ از آن‌، بر آن‌ مترتّب‌ مي‌گردد.

بازگشت به فهرست

مراد از نعمت ولايت است
و نعمت‌ عبارت‌ است‌ از چيزي‌ كه‌ با طبع‌، ملايم‌ بوده‌ و طبع‌ از قبول‌ آن‌ امتناع‌ نكند و اشياء موجودة‌ در عالم‌، اگر چه‌ به‌ پسب‌ وقوع‌ آنها در نظام‌ تدبير همگي‌ با هم‌ متّصل‌ و مرتبط‌ و متلائم‌ مي‌باشند و اكثر آنها و يا همة‌ آنها نسبت‌ به‌ بعض‌ ديگر نعمت‌ محسوب‌ مي‌شوند، همچنان‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌:

وَ إِن‌ تَعِدُّوا نِعْمَةَ اللَهِ لا‌ تُحْصُوهَا.[23]

«و اگر بخواهيد نعمت‌هاي‌ خدا را به‌ شمارش‌ در آوريد به‌ پايان‌ عدد آنها نخواهيد رسيد».

و فرموده‌ است‌: وَاسْبَغَ عَلَيْكُم‌ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً.[24]

«و خداوند نعمت‌هاي‌ خود را بر شما تمام‌ نمود، چه‌ نعمت‌هاي‌ ظاهريّه‌‌، و چه‌ نعمت‌هاي‌ باطنيّه‌»؛ وليكن‌ خداوند بعضي‌ از آنها را توصيف‌ به‌ شرّ و خسَّت‌ و لَهو و لَعْب‌ و أوصافي‌ ديگر كرده‌ است‌ كه‌ ممدوح‌ نيست‌. همانند آیه: وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنيَا إِلا‌ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الآ‌خِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ.[25]

«و نيست‌ اين‌ زندگي‌ پست‌ و خسيس‌ دنيا مگر شهوت‌ و بازي‌؛ و بدرستي‌ كه‌ خانة‌ آخرت‌ محلّ حيات‌ و زندگي‌ است‌، اگر مردم‌ بدانند».

و همانند آیه: لا‌ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي‌ الْبِلا‌دِ. مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ.[26]

«دگرگوني‌ و حركت‌هاي‌ چشمگير مردم‌ كافر در شهرها، اي‌ پيامبر تو را نفريبد، زيرا كه‌ بهره‌ و تمتّع‌ كمي‌ است‌، و سپس‌ مأوي‌ و محلّ ايشان‌ جهنّم‌ بوده‌‌، و بدجايگاهي‌ است‌».

و اين‌ آيات‌ دلالت‌ دارند بر آنكه‌: اشيائي‌ كه‌ نعمت‌ به‌ شمار مي‌آيند در صورتي‌ داراي‌ وصف‌ نعمت‌ هستند كه‌ با غرض‌ و مقصد خداوندي‌ از خلقت‌ آنها براي‌ انسان‌ موافق‌ باشند. چون‌ آن‌ نعمت‌ها آفريده‌ شده‌اند براي‌ آنكه‌ امداد الهي‌ براي‌ انسان‌ باشند، و براي‌ پيمودن‌ راه‌ سعادت‌ حقيقيّه‌ از آنها استفاده‌ كند و آنها را به‌ كار گيرد كه‌ همان‌ مقام‌ قرب‌ به‌ حضرت‌ معبود سبحانه‌ و تعالي‌، و حصول‌ عبوديّت‌ و خضوع‌ در برابر مقام‌ عزّ ربوبيّت‌ اوست‌.

خداوند مي‌فرمايد: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاء‌نسَ إِلا‌ لِيَعْبُدُونَ.[27]

«من‌ انس‌ وجنّ را نيافريدم‌ مگر براي‌ اينكه‌ مرا عبادت‌ كنند».

و بنابراين‌ انسان‌ در هر چه‌ تصرّف‌ كند و آن‌ را در سلوك‌ حضرت‌ باري‌ و قرب‌ او و پيدا كردن‌ رضا و محبّت‌ او به‌ كار بندد، آن‌ نعمت‌ است‌، و اگر به‌ عكس‌ عمل‌ كند آن‌ نعمت‌ به‌ نقمت‌ بر مي‌گردد.

و عليهذا اشياء به‌ خودي‌ خود بدون‌ ملاحظة‌ اين‌ دو جهت‌، نه‌ نعمتند و نه‌ نقمت‌. و چون‌ مشتمل‌ بر روح‌ عبوديّت‌ براي‌ انسان‌ گردند و از اين‌ جهت‌ در تحت‌ تصرّف‌ ولايت‌ خداوندي‌ كه‌ همان‌ تدبير ربوبيّت‌ حقّ تعالي‌ در شئون‌ بندگان‌ است‌، واقع‌ شوند نعمت‌ مي‌شوند. و لازمة‌ اين‌ مطلب‌ آنست‌ كه‌ نعمت‌ در حقيقت‌ همان‌ ولايت‌ خداوند است‌. و هر چيزي‌ وقتي‌ متئصف‌ به‌ نعمت‌ مي‌شود كه‌ به‌ قدر خود مشتمل‌ بر امر ولايت‌ باشد، كه‌ همان‌ عبوديّت‌ است‌.

خدا مي‌فرمايد: اللَهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَـ'تِ إِلَي‌ النُّورِ.[28]

«خداوند وليّ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند؛ ايشان‌ را از تاريكي‌ها به‌ سوي‌ نور وارد مي‌كند».

و مي‌فرمايد: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ مَوْلَي‌ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ الْكَـ'فِرِينَ ل‌ مَوْلَي‌ لَهُمْ.[29]

«اين‌ به‌ جهت‌ آنست‌ كه‌ خداوند مولاي‌ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، و حقّاً كه‌ كافران‌ مولائي‌ ندارند».

و در حقِّ ولايت‌ رسول‌ خود چنين‌ مي‌فرمايد:

فَل‌ وَ رَبِّكَ لا‌ يُؤْمِنُونَ حَتَّي‌ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا‌ يَجِدُوا فِي‌ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسلِيمًا.[30]

«اي‌ پيغمبر سوگند به‌ پروردگار تو ! كه‌ اين‌ مردم‌ ايمان‌ نمي‌آورند تا آن‌ زماني‌ كه‌ در منازعات‌ و مشاجرات‌ و مخاصماتي‌ كه‌ بين‌ ايشان‌ واقع‌ مي‌شود تو را حاكم‌ و حَكَم‌ قرار دهند، و پس‌ از حكومت‌ تو نسبت‌ به‌ آنچه‌ دربارة‌ آنان‌ حكم‌ كردي‌، در سنيه‌هاي‌ خود هيچ‌ گونه‌ گرفتگي‌ و تنگي‌ نيابند (و ازحكمي‌ كه‌ بر عليه‌ آنان‌ مي‌كني‌ ناراحت‌ نشوند)».

و بنابراين‌، اسلام‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از مجموعه‌اي‌ كه‌ از جانب‌ خداوند آمده‌ است‌، براي‌ آنكه‌ بندگان‌ خدا را به‌ تَعَبُّد خدا بكشاند، دين‌ است‌. و از جهت‌ اشتمال‌ آن‌ ـ از نظر عمل‌ ـ بر ولايت‌ خداوند و ولايت‌ رسول‌ او و ولايت‌ اولوالامري‌ كه‌ پس‌ از رسول‌ او هستند نعمت‌ است‌.

و ولايت‌ خداوند سبحانه‌ و تعالي‌ ـ يعني‌ تدبير او وسيلة‌ آوردن‌ دين‌ براي‌ امُور بندگان‌ خود ـ تمام‌ نمي‌شود مگر به‌ واسطة‌ ولايت‌ رسول‌ او. و ولايت‌ رسول‌ او تمام‌ نمي‌شود مگر به‌ ولايت‌ اولواالامر پس‌ از رسول‌ او.

تدبير اولوا الامر در امور ديني‌ امّت‌ به‌ اذن‌ خداست‌، چنانكه‌ گويد:

يَـ'أيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنوا أَطِيعُوا اللَهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي‌ الا‌مْرِ مِنُكُمْ ‌.[31]

«اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد از خداوند اطاعت‌ كنيد، و از رسول‌ او و صاحبان‌ امر از شما اطاعت‌ كنيد».

و نيز گويد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ.[32]

«اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ وليِّ شما خداست‌، و رسول‌ خدا، و كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند: آنانكه‌ نماز را بر پا مي‌دارند، و در حال‌ ركوع‌ زكات‌ مي‌دهند».

و ما در تفسير اين‌ آیه كريمه‌ در درس‌ هفتاد و دوّم‌ تا هفتاد و پنجم‌ از جلد پنجم‌ «امام‌ شناسي‌» مفصّلاً بحث‌ كرديم‌.[33]

و محصّل‌ كلام‌ آنكه‌: تفسير آيه‌ مورد بحث‌ اين‌ مي‌شود كه‌: اليَوْمَ يعني‌ همان‌ روزي‌ كه‌ كافران‌ از دين‌ شما مأيوس‌ شدند، من‌ با فرض‌ ولايت‌، مجموعة‌ معارف‌ دينيّه‌ را كه‌ به‌ سوي‌ شما نازل‌ كرده‌آم‌ كامل‌ نمودم‌، و نعمت‌ خودم‌ را بر شما كه‌ ولايت‌ ادارة‌ امور دين‌ و تدبير الهي‌ آن‌ باشد، تمام‌ كردم‌. زيرا تا به‌ حال‌ ولايت‌ فقط‌ ولايت‌ خدا و رسول‌ خدا بود، و اين‌ وقتي‌ كافي‌ بود كه‌ وحي‌ نازل‌ مي‌شد، و امّا بعد از انقطاع‌ وحي‌ كافي‌ نيست‌. زيرا پيغمبري‌ در بين‌ مردم‌ نيست‌ كه‌ از دين‌ خدا حمايت‌ كند و موانع‌ و آفات‌ را از دين‌ دور كند. و در اين‌ صورت‌ لازم‌ است‌ كه‌ قائم‌ مقام‌ رسول‌، در اين‌ امر منصوب‌ گردد. و او عبارت‌ است‌ از وليّ امر بعد از پيامبر كه‌ قائم‌ بر امور دين‌ و بر امور امّت‌ است‌.

پس‌ ولايت‌ در زمان‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مشروع‌ واحدي‌ بود كه‌ ناقص‌ بود و تمام‌ نبود، تا وقتي‌ كه‌ به‌ نصب‌ وليّ امر پس‌ از پيامبر به‌ وسيلة‌ پيامبر تمام‌ شد.

و عليهذا معني‌ اين‌ طور مي‌شود كه‌: چون‌ دين‌ در تشريع‌ خود كامل‌ شد و نعمت‌ ولايت‌ تمام‌ شد من‌ راضي‌ شدم‌ براي‌ شما كه‌ از حيث‌ دين‌، دين‌ اسلام‌ كه‌ دين‌ توحيدي‌ است‌ كه‌ در آن‌ جز خداوند كسي‌ پرستش‌ نمي‌شود و جز خدا و كسي‌ كه‌ خدا امر به‌ اطاعت‌ او كرده‌ است‌، از پيامبر و وليّ امر بعد از پيامبر، مُطاع‌ قرار نمي‌گيرد، دين‌ شما باشد.

اين‌ آيه‌ خبر مي‌دهد كه‌ در امروز مؤمنان‌ بعد از سپري‌ شدن‌ دوران‌ خوف‌ در امن‌ مي‌باشند و خداوند براي‌ ايشان‌ دين‌ اسلام‌ را كه‌ دين‌ توحيد است‌ پسنديده‌ است‌. پس‌ بر عهدة‌ آنان‌ است‌ كه‌ خداوند را بپرستند و بواسطة‌ پيروي‌ نمودن‌ و اطاعت‌ از غير خدا يا آنكه‌ خدا امر به‌ اطاعت‌ او كرده‌ است‌، هيچكس‌ را شريك‌ براي‌ خدا قرار ندهند.

بازگشت به فهرست

آيه اكمال دين از مصاديق آيه وعد الله الذين آمنوا منكم است
و با دقّت‌ در فقرات‌ اين‌ آيه‌ از اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُم‌، فَلاَت‌ تَخْشَوْهُمْ وَ أَخْشَونِ و از اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم‌ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسْلَـ'مَ دِينًا و دقّت‌ در فقرات‌ آیه 55 از سورة‌ نور، به‌ است‌ مي‌آيد كه‌ اين‌ فقرات‌ سورة‌ مائده‌ از مصاديق‌ عمل‌ به‌ وعده‌هايي‌ است‌ كه‌ خداوند در آن‌ سوره‌ نموده‌ است‌. چون‌ در آنجا مي‌گويد:

وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي‌ الا‌رْضِ كَمَا اسْتَخولَفَ الَّذِينَ مِن‌ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكَنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ ارتَضَي‌ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِن‌ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمنًا يَعْبُدُونَنِي‌ لا‌ يُشْرِكُونَ بِي‌ شَيئًا وَ مَن‌ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَـ'سِقُونَ.

«خداوند به‌ افرادي‌ از شما كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و اعمال‌ صالحه‌ انجام‌ داده‌اند وعده‌ داده‌ است‌ كه‌ آنها را در روي‌ زمين‌ خليفه‌ گرداند همچنانكه‌ به‌ كساني‌ كه‌ قبل‌ از ايشان‌ بوده‌اند خلافت‌ را داده‌ بود، و براي‌ ايشان‌ دين‌ آنها را كه‌ مورد رضايت‌ و خوشايند آنهاست‌ متمكّن‌ گرداند، و بعد از سپري‌ شدن‌ دوران‌ خوفشان‌ أمن‌ و أمنيّت‌ جايگزين‌ خوف‌ آنها كند، بطوري‌ كه‌ مرا بپرستند و ستايش‌ كنند و در عبادت‌ من‌ هيچ‌ چيزي‌ را شريك‌ قرار ندهند. و كسي‌ كه‌ پس‌ از اين‌، كفران‌ ورزد پس‌ ايشان‌ البتّه‌ از گروه‌ فاسقان‌ و متجاوزان‌ مي‌باشند».

در اين‌ آيات‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداوند به‌ مؤمنان‌ و عاملان‌ به‌ كردارهاي‌ پسنديده‌، وعده‌هايي‌ را داده‌ است‌. و غايت‌ و مقصود از آن‌ وعده‌ها را از تمكّن‌ در روي‌ زمين‌، و تبديل‌ خوف‌ به‌ امنيّت‌، و خلافت‌، و امكان‌ عمل‌ كردن‌ به‌ دين‌ مورد رضايت‌ و پسند، فقط‌ مقام‌ توحيد در عبادت‌ و عدم‌ انباز و شريك‌ قرار داده‌ است‌ (يَعْبُدونَنِي‌ ل‌ا يُشْرِكُونَ بِي‌ شَيئاً) همچنان‌ كه‌ فقرة‌ وَ مَن‌ كَفَرَ بَعْد ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الفَـ'سِقُونَ نيز اشاره‌ به‌ همين‌ غايت‌ و مقصود دارد. فعليهذا در جملات‌ اليَوْمَ يَئِسَ، و اليَوْمَ أكْمَلْتُ، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ، وَ رَضِيتُ لَكُمُ ال‌ءِسْلَـ'مُ دِينًا به‌ خوبي‌ مشاهده‌ مي‌شود كه‌: اين‌ فقرات‌ از مصاديق‌ انجاز آن‌ وعده‌هاست‌. و از مصاديق‌ ديگر بلكه‌ روشن‌ترين‌ ظهور حضرت‌ قائم‌ آل‌ محمّد حجّة‌ ابن‌ الحسن‌ العسكري‌ ـ ارواحنا فداه‌ ـ خواهد بود.

و البتّه‌ چون‌ سورة‌ نور، به‌ دليل‌ اشتمال‌ آن‌ بر داستان‌ إفك‌، و آیه جَلْد، و آیه حجاب‌ قبل‌ از نزول‌ سورة‌ مائده‌ است‌، آن‌ وعده‌هاي‌ قبلي‌، در اين‌ زمان‌ بعدي‌ كه‌ روز غدير خمّ است‌ متحقّق‌ گرديده‌ است‌.

بازگشت به فهرست

مراد از يوم در آيه: اليوم اكملت لكم دينكم روز غدير است
باري‌ از مجموعة‌ آنچه‌ بحث‌ شد، دانسته‌ شد كه‌: روزي‌ كه‌ ظرف‌ براي‌ يأس‌ كافران‌، و براي‌ اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ مؤمنان‌ است‌ نمي‌تواند غير از روز غدير باشد. و اين‌ استفاده‌ و بحث‌ از خود آيه‌ شد، بدون‌ ضمّ و ضميمة‌ روايات‌‌. فعليهذا گفتيم‌: آن‌ رواياتي‌ كه‌ از عامّه‌ وارد شده‌ است‌ و غالباً سندش‌ به‌ غُمَر مي‌رسد كه‌ مراد از اليوم‌ روز عرفه‌ است‌، چون‌ مضمونش‌ مخالف‌ كتاب‌ است‌ في‌ حدّ نفسها از درجة‌ اعتبار ساقط‌ است‌. و ذكر بخاري‌ و مسلم‌ آن‌ روايات‌ را در صحاح‌ خود دليل‌ به‌ صحّت‌ آنها نمي‌شود، همچنانكه‌ گفتيم‌ كه‌ بخاري‌ و مُسلم‌ اصولاً داستان‌ غدير را ذكر نكرده‌اند. و اين‌ دو نفر در عدم‌ ذكر متفرّد مي‌باشند. و از اينجا مي‌توان‌ مقدار ارزش‌ و وزن‌ اين‌ دو كتاب‌ را به‌ دست‌ آورد كه‌: چگونه‌ با آنكه‌ داستان‌ غدير از مسلّميّات‌ بلكه‌ از ضروريّات‌ اسلام‌ و بلكه‌ از ضروريّات‌ تاريخ‌ است‌ اينها در كتب‌ خود نياورده‌اند. فَتَأمَّلْ جَيِّداً . و سپس‌ تأمّل‌ كن‌ در علّت‌ اعتبار خصوص‌ اين‌ دو كتاب‌ در نزد علماء عامّه‌ كه‌ در دوران‌ خلافت‌ بني‌ العبّاس‌ و پس‌ از آن‌، بر اريكة‌ حكم‌ و فتواي‌ و تفسير و حديث‌ نشسته‌اند.

از همة‌ اين‌ بحث‌ گذشته‌، احاديث‌ وارده‌ در نزول‌ آیه: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ دربارة‌ ولايت‌ أميرالمؤمنين‌ ـ عليه‌ أفضل‌ صلوات‌ المصلّين‌ ـ كه‌ از طريق‌ شيعه‌ و عامّه‌ از بيست‌ حديث‌ متجاوز است‌ مرتبط‌ است‌ به‌ آنچه‌ در شأن‌ نزول‌ آیه تبليغ‌ وارد شده‌ است‌: يَـ'أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ‌ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن‌ رَبِّكَ فَإِن‌ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رَسالَتَهُ وَاللَهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ وَاللَهُ لا‌ يَهْدِي‌ الْقَوْمَ الْكَـ'فِرِينَ. و آن‌ روايات‌ نيز از طريق‌ شيعه‌ و عامّه‌، از بيست‌ و پنج‌ حديث‌ تجاوز مي‌كند. و تمامي‌ اين‌ دو دسته‌ از روايات‌ مربوط‌ است‌ به‌ حديث‌ غدير : مَن‌ كُنتُ مَوْلا‌هُ فَعَلِيُّ مَوْلا‌هُ . و همان‌ طور كه‌ دانستيم‌: حديث‌ غدير حديث‌ متواتر بلكه‌ مافوق‌ متواتري‌ است‌ كه‌ جماعت‌ كثيري‌ از صحابه‌ كه‌ تعدادشان‌ بالغ‌ بر يكصد و ده‌ نفر مي‌شود، از خود رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روايت‌ كرده‌اند. و علاوه‌ بر جميع‌ علماء شيعه‌، جمع‌ كثيري‌ از علماء عامّه‌ اعتراف‌ و تصريح‌ به‌ تواتر آن‌ نموده‌اند. و همگي‌ بر اين‌ اتّفاق‌ دارند كه‌: واقعة‌ غدير در مراجعت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ از مكّه‌ به‌ سوي‌ مدينه‌ بود، و نُه‌ روز بعد از روز عرفه‌ بود. و اين‌ ولايت‌ مانند تَوَلّي‌ و تَبَرّي‌ كه‌ بر وجوب‌ آن‌ قرآن‌ كريم‌ در بسياري‌ از آيات‌ تنصيص‌ نموده‌ است‌ فريضه‌اي‌ از فرائض‌ الهي‌ است‌، و جايز نيست‌ كه‌ وجوبش‌ و تشريعش‌ بعد از آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ بوده‌ باشد. فعليهذا آیه إكمال‌ حتماً بعد از تشريع‌ ولايت‌ نازل‌ شده‌ است‌، و نمي‌تواند روز عرفه‌ باشد. و بدين‌ جهت‌ نيز رواياتي‌ كه‌ منافي‌ نزول‌ آن‌ در روز غدير است‌ خود به‌ خود بواسطة‌ مخالفت‌ مضمون‌ آن‌ با كتاب‌ از درجة‌ اعتبار ساقط‌ مي‌شود
ممكن است نزول آيه ولايت در روز عرفه و تبليغش در روز غدير است
وليكن‌ در اينجا نكته‌اي‌ است‌ كه‌ تنبيه‌ بر آن‌ لازم‌ است‌ و آن‌ اينست‌ كه‌: تدبّر و دقّت‌ در دو آیه شريفه‌، يعني‌ آیه: يَـ'أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ‌ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن‌ رَبِّكَ فَإِن‌ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رَسالَتَهُ و آیه اليَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ، وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسْلَـ'مُ دِينًا، و تدبّر و دقّت‌ در احاديث‌ واره‌ از شيعه‌ و عامّه‌ در تفسير اين‌ دو آيه‌، و هم‌ چنين‌ در روايت‌ متواترة‌ غدير، و نيز دقّت‌ و تدبّر در اوضاع‌ داخلي‌ مجتمع‌ اسلامي‌ در آخر زمان‌ حيات‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌، و بحث‌ عميق‌ در خصوصيّات‌ و كيفيّان‌ آن‌، براي‌ شخص‌ باحث‌ و كنجكاو در تاريخ‌ و حديث‌ و تفسير قطع‌ و يقين‌ ايجاد كند كه‌: امر ولايت‌ و وجوب‌ و تشريع‌ آن‌ قبل‌ از روز غدير به‌ فاصلة‌ چند روز نازل‌ شده‌ بود وليكن‌ پيامبر در اظهار آن‌، از مردم‌ در خوف‌ و نگراني‌ بود و مي‌ترسيد كه‌ آنرا تلقّي‌ به‌ قبول‌ نكنند، و نيّت‌هاي‌ خود را دربارة‌ پيامبري‌ آن‌ حضرت‌ بگردانند و سوء قصد بنمايند، و بنابراين‌ امر دعوت‌ اختلال‌ مي‌پذيرفت‌ ؛ فلهذا پيوسته‌ تبليغ‌ آن‌ را براي‌ مردم‌ از اين‌ روز به‌ آن‌ روز مُحَوَّل‌ مي‌نمود تا در روز غدير آیه يَـ'أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ نازل‌ شد، و مهلت‌ را قطع‌ كرد و انتظار را بريد‌.

و بنابراين‌ جايز است‌ كه‌ خداوند سبحانه‌ و تعالي‌ قسمت‌ عظيمي‌ از سورة‌ مائده‌ را كه‌ در آن‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بوده‌ باشد، با ضميمة‌ امر ولايت‌ و تشريع‌ آن‌، همه‌ را در روز عرفه‌ نازل‌ فرموده‌ باشد، و پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ تبليغ‌ آنرا براي‌ مردم‌ تا روز غدير به‌ تأخير انداخته‌ باشند، و پيامبر آیه اكمال‌ را در روز عرفه‌ تلاوت‌ كرده‌ باشند.

و امّا اشتمال‌ بعضي‌ از روايات‌ بر آنكه‌ اكمال‌ در روز غدير نازل‌ شد، بعيد نيست‌ كه‌ مراد تلاوت‌ اين‌ آيه‌ مقارن‌ با تبليغ‌ امر ولايت‌ توسّط‌ رسول‌ الله‌ بوده‌ باشد، زيرا آیه اكمال‌ در شأن‌ ولايت‌ است‌.

و بنابراين‌ جمع‌ بين‌ اين‌ دو دسته‌ از روايات‌ ـ روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آیه إكمال‌ در روز عرفه‌ و روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آن‌ در روز غدير ـ مي‌شود و تنافي‌ از بين‌ مي‌رود، چون‌ تنافي‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ نزول‌ در روز عرفه‌، و در روز غدير باشد. و امّا در نزول‌ روز عرفه‌، و بيان‌ و ابلاغ‌ آن‌ در روز غدير تنافي‌ نيست‌.

و امّا آنچه‌ در روايات‌ روز عرفه‌ آمده‌ است‌ كه‌ آيه‌ دلالت‌ دارد بر كمال‌ دين‌ به‌ بيان‌ فريضة‌ حجّ و مُشابه‌ حجّ، آن‌ از فهم‌ خود راوي‌ است‌ و مربوط‌ به‌ كتاب‌ و يا بيان‌ معتمدي‌ از جانب‌ رسول‌ الله‌ نيست‌.

باري‌ شاهد بر اين‌ طريق‌ جمعي‌ كه‌ بين‌ اين‌ دو دسته‌ از روايات‌ نموديم‌ روايتي‌ است‌ كه‌ عيّاشي‌ در تفسير خود از جعفر بن‌ محمّد بن‌ خُزاعي‌، از پدرش‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ شنيدم‌ كه‌ مي‌گفت‌:

لَمَّا نَزَّلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي‌ الله‌ عَلَيْه‌ وَآلِه‌ وَ سَلَّمَ عَرَفاتٍ يَوْمَ الجُمعَةِ أتَاهُ جَبرَئيلِ فَقَالَ لَهُ: إنَّ اللهَ يُقرِئُكَ السَّلا‌مُ وَ يَقُولُ لَكَ: قُلْ لامَّتِكَ: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ بِوَل‌يَةِ عَلِيِّ بنِ أَبِيطالبِ ؛ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُم‌ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسَْلا‌مَ دِينًا، وَ لَسْتُ أنزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذَا. قَدْ أَنزَلْتَ عَلَيْكُمْ الصَّلا‌ةَ وَ الزَّكَاةَ وَالصَّوْمَ وَالحَجَّ، وَ هِيَ الخَامِسَةُ، وَ لَسْتُ أقبَلُ هَذِهِ الاربَعَةَ إلا‌ بِهَا.[1]

«چون‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روز جمعه‌ در زمين‌ عرفات‌ وارد شدند، جبرائيل‌ به‌ نزد آن‌ حضرت‌ آمد وگفت‌: خداوند به‌ تو سلام‌ مي‌رساند و به‌ تو مي‌گويد: به‌ امّت‌ خود بگو: امروز من‌ دين‌ شما را براي‌ شما به‌ ولايت‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ كامل‌ كردم‌، و نعمتم‌ را بر شما تمام‌ نمودم‌، و راضي‌ شدم‌ و پسنديدم‌ كه‌ اسلام‌ دين‌ شما باشد، و ديگر پس‌ از اين‌ من‌ حكمي‌ براي‌ شما نمي‌فرستم‌. من‌ براي‌ شما حكم‌ نماز و روزه‌ و زكوة‌ و حجّ را فرستادم‌، و اين‌ پنجمي‌ از آنها بود. و از اين‌ به‌ بعد من‌ از شما هيچيك‌ از اين‌ چهار چيز را قبول‌ نمي‌كنم‌ مگر با اين‌ پنجمي‌ كه‌ ولايت‌ است‌».

بازگشت به فهرست

گفتار يهود كه: اگر آيه اكمال دين بر ما نازل مي شد آن روز را عيد مي گرفتيم
از همة‌ اينها گذشته‌ در آنچه‌ از عُمَر نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ در روز عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌ اشكال‌ ديگري‌ است‌، زيرا در همة‌ اين‌ روايات‌ چنين‌ وارد است‌ كه‌ بعضي‌ از اهل‌ كتاب‌ ـ و در بعضي‌ وارد است‌ كه‌ كَعْب‌[2] ـ به‌ عمر گفتند: إنَّ في‌ القُرآنِ آيَةً لَوْ نَزَلَتْ مِثْلُهَا عَلَيْنَا مَعْشَر اليَهُودِ لاتَّخَذنا اليَوْمَ الَّذي‌ نَزَلَتْ فيهِ عَيداً ـ و هِي‌ قَولُهُ: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ (الا´ية‌) ـ فقالَ عُمَر: واللهِ إنِّي‌ لاعْلَمُ اليَوْمَ، وَ هُوَ يَوْمُ عَرَفَهُ مِن‌ حِجَّةِ الودَاعِ.[3]

«در قرآن‌ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر بر ما جماعت‌ يهود نازل‌ مي‌شد آن‌ روزي‌ كه‌ نازل‌ شده‌ بود، آن‌ را عيد مي‌گرفتيم‌ و آن‌ آيه‌ : اليَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ است‌.

عمر گفت‌: سوگند به‌ خدا من‌ مي‌دانم‌ روزي‌ را كه‌ نازل‌ شده‌ است‌، روز عرفه‌ از «حجّة‌ الوداع‌ است‌».

و ابن‌ راهويه‌ و عبد بن‌ حميد، از أبوالعالية‌ با اين‌ لفظ‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌: در نزد عمر بودند و سخن‌ از اين‌ آيه‌ به‌ ميان‌ آمد ؛ مردي‌ از اهل‌ كتاب‌ گفت‌ 5 اگر ما مي‌دانستيم‌ در چه‌ روزي‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ است‌ آنرا عيد مي‌گرفتيم‌. عمر گفت‌ : الحَمد للهِ الَّذي‌ جَعَلَهُ لَنَا عِيداً وَاليَوْمَ الثّانيَ، نَزَلَتْ يومَ عَرَفَةَ، وَ يَوْمُ الثَّانِي‌ النَّحْرُ فَأكْمَلَ لَنَا الامرَ فَعَلِمْنَا أنَّ الامْرَ بَعْدَ ذَلِكَ فِي‌ انتقَاصِ.[4]

«حمد خداوند راست‌ كه‌ آنرا براي‌ ما عيد گردانيد ؛ و روز دوّم‌ را. اين‌ آيه‌ در روز عرفه‌ نازل‌ شد و روز دوّمش‌ روز عيد قربان‌ بود. خداوند امر را براي‌ ما كامل‌ كرد، و ما دانستيم‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد اين‌ امر رو به‌ نقصان‌ است‌».

و ذيل‌ اين‌ روايت‌ را سيوطي‌ در «الدُّرُّ المنثور» به‌ شكل‌ ديگري‌ از ابن‌ أبي‌ شيبة‌ و ابن‌ جرير از عنترة‌ آورده‌ است‌ است‌ كه‌: چون‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ نازل‌ شد و آن‌ در روز اكبر حجّ بود (روز عيد قربان‌) عُمَر گريه‌ كرد. رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمود: چرا گريه‌ مي‌كني‌؟!

قَالَ: أبكَانِي‌ أنَّا كُنَّا فِي‌ زِيَادَةٍ مِن‌ دِينِنِا فَأمَّا إذ كَمُلَ فَإنَّهُ لَم‌ يَكْمُلْ شَي‌ءٌ قَطُّ إلا‌ نَقَصَ. قَالَ: صَدَقْتَ ![5]

بازگشت به فهرست

رد بر شيخان كه گفنه اند: كمال دين مستلزم نقصان دين است
«عمر گفت‌: سبب‌ گرية‌ من‌ اينست‌ كه‌: ما پيوسته‌ در دين‌ خودمان‌ رو به‌ زيادتي‌ مي‌رفتيم‌، و امّا چون‌ دين‌ كامل‌ شد هيچ‌ چيز نيست‌ كه‌ كامل‌ شود مگر اينكه‌ نقصان‌ مي‌پذيرد. فرمود: راست‌ گفتي‌» !

و همچنين‌ نظير اين‌ روايت‌ را به‌ وجه‌ ديگري‌ در «الدّرّ المنثور» از احمد بن‌ حنيل‌ از عَلْقَمَة‌ بن‌ عبدالله‌ مُزني‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ او گفت‌: مردي‌ به‌ من‌ گفت‌: من‌ در مجلس‌ عمر بن‌ خطّاب‌ بودم‌ و او به‌ مردي‌ از قوم‌ گفت‌: تو چگونه‌ از رسول‌ خدا شنيدي‌ كه‌ اسلام‌ را توصيف‌ كند؟!

آن‌ مرد گفت‌: سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صَلَّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ يقولُ: إنَّ الاء‌سْلاَمَ بَدَأ[6] جَدَعاً ثُمَّ ثَنِي‌اً ثُمَّ رَبَاعِيًّا ثُمَّ سَدَسِيًّا ثُمَّ بَازلاً. قَالَ عُمَرُ: فَمَا بَعْدَ البُزُولِ إل‌ النُقصان‌.[7]

«شنيدم‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مي‌گفت‌: اسلام‌ در ابتداء همانند جَذَع‌ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ هنوز دنودان‌ در نياورده‌ است‌)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند ثَنِيّ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ چهار دندان‌ جلوي‌ او كه‌ آنها را ثنايا گويند، در آمده‌ باشد)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند رَباعي‌ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ رباعيّات‌ او كه‌ عبارتند از چهار دندان‌ در اطراف‌ ثنايا درآمده‌ باشد)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند سَدّسِي‌ ظهور كرد (بچئه‌ حيواني‌ كه‌ هنوز سنّش‌ به‌ بَازِل‌ نرسيده‌ است‌). و پس‌ از آن‌ همانند بَازِل‌ ظهور كرد. (بچه‌ حيواني‌ كه‌ دندانهاي‌ ناب‌ او كه‌ در پشت‌ رباعيّات‌ است‌، درآمده‌ باشد. و در اين‌ صورت‌ حيوان‌ مانند گوسفند و گاو شتر به‌ مرحلة‌ كمال‌ خود رسيده‌ است‌).

عمر گفت‌: بعد از مرحلة‌ بُزُول‌ كه‌ كمال‌ حيوان‌ است‌ چيزي‌ نيست‌ مگر نقصان‌ (يعني‌ حيوان‌ رو به‌ ضعف‌ مي‌رود)

و در بعضي‌ از روايات‌ عامّه‌ وارد است‌ كه‌: چون‌ آیه اكمال‌ دين‌ نازل‌ شد ابوبكر گريست‌ و چون‌ علّت‌ گريستن‌ را از و پرسيدند، گفت‌: كمال‌ دليل‌ بر طليعة‌ پيدايش‌ نقصان‌ است‌.[8]

بازگشت به فهرست

كمال دين و تمام نعمت زوال پذيرفتني نيست
باري‌ مجموع‌ اين‌ سبك‌ از روايات‌ مي‌رساندكه‌: معناي‌ نزول‌ آيه‌ در روز عرفه‌ در نزد عمر و أبوبكر توجّه‌ والتفات‌ مردم‌ بود به‌ آنچه‌ از عظمت‌ ظاهر اسلام‌ در مراسم‌ موسم‌ حجّ در مكّه‌ مشاهده‌ كرده‌اند ؛ و تفسير اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ را به‌ صفاي‌ جوّ مكّه‌ و خلوص‌ آن‌ براي‌ مسلمين‌ در آن‌ روز كرده‌اند، كه‌ ديني‌ كه‌ مورد پرستش‌ باشد جز دين‌ اسلام‌ نبود بطوري‌ كه‌ بدون‌ ترس‌ از كفّار و حذر از ايشان‌ با اطمينان‌ كامل‌ اعمال‌ حجّ را در مواقف‌ خود انجام‌ داده‌اند. و به‌ عبارت‌ ديگر، مراد از كمال‌ دين‌ و تمام‌ نعمت‌، كمال‌ همان‌ روش‌ و اعمالي‌ است‌ كه‌ در دست‌ مسلمين‌ بوده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ مي‌كرده‌اند، بدون‌ اينكه‌ دشمنانشان‌ از كفّار با ايشان‌ مخالطه‌ كنند و يا مجبور باشند از آنها حذر كنند، نه‌ كمال‌ ديني‌ كه‌ به‌ معناي‌ شريعت‌ مجعول‌ من‌ عندالله‌ و حاوي‌ احكام‌ و معارف‌ است‌. و همچنين‌ مراد از اسلام‌ ظاهر اسلامي‌ است‌ كه‌ در دست‌ آنان‌ در مقام‌ عمل‌ بوده‌ است‌.

و بطور خلاصه‌: مراد از دين‌، صورت‌ ديني‌ كه‌ از اعمال‌ ايشان‌ مشهود بوده‌ است‌، و مراد از اسلام‌ صورت‌ اسلام‌ از جهت‌ شوكت‌ و قوّت‌ مي‌باشد. اين‌ معناست‌ كه‌ قبول‌ زيادي‌ و نقصان‌ را مي‌كند.

و امّا كليّات‌ احكام‌ و معارفِ تشريع‌ شده‌ و نازل‌ شده‌ از نزد خدا، قبول‌ زيادتي‌ و نقصان‌ را ندارد. زيرا آن‌ زيادتي‌ و نقصان‌ در كلام‌ او آمده‌ است‌: إنَّهُ لَم‌ يكْمَلُ شَي‌ءٌ قَطُّ إلا‌ نَقَصَ . يك‌ سنّت‌ طبيعي‌ و تكويني‌ است‌ كه‌ در تاريخ‌ و اجتماع‌ نيز به‌ تبع‌ كون‌ و طبيعت‌ مي‌باشد. و امّا دين‌ هيچوقت‌ محكوم‌ به‌ امثال‌ اين‌ سنن‌ و نواميس‌ نمي‌گردد، و آن‌ حقيقت‌ مُشَرَّعه‌ تغيير و تبديل‌ نمي‌پذيرد مگر در نزد آنان‌ كه‌ مي‌گويند: دين‌ همانند ساير سنّت‌هاي‌ اجتماعيّه‌،متغيّر و متطوّر است‌.

چون‌ اين‌ مطلب‌ دانسته‌ شد، از اينجا به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ بر اين‌ طرز تفكّر دو اشكال‌ وارد است‌:

اوّلاً: آنچه‌ كه‌ آنرا معناي‌ دين‌ پنداشته‌اند معناي‌ دين‌ نيست‌، و گفتار خداي‌ تعالي‌: الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، بر آن‌ صادق‌ نيست‌.

و ثانيا ـ چگونه‌ ممكن‌ است‌ خداوند ديني‌ را كه‌ صورتش‌ چشمگير شده‌ آن‌ را كامل‌ بنامد و به‌ خود نسبت‌ دهد؟ و بر امّت‌ منّت‌ گذارد ! در حالي‌ كه‌ فقط‌ زمين‌ از ظاهر مشركين‌ پاك‌ شده‌، و مسلمين‌ مي‌توانند اعمالشان‌ را بدون‌ دغدغة‌ مكر و كيد ايشان‌ فارغاً انجام‌ دهند، وليكن‌ هنوز در ميان‌ مسلمين‌ افرادي‌ هستند كه‌ ضررشان‌ و فسادشان‌ براي‌ اسلام‌ به‌ مراتب‌ بيشتر از مشركين‌ است‌. و اين‌ دسته‌ همان‌ جماعت‌ منافقين‌ مي‌باشند كه‌ با دسته‌بندي‌هاي‌ دقيق‌ و اجتماعات‌ سِريّه‌ پيوسته‌ در مسلمين‌ راه‌ مي‌يافتند و دست‌ به‌ فساد مي‌زدند، و دائماً در واژگون‌ كردن‌ امُور مسلمين‌، و دسيسه‌ كردن‌ در دين‌، و القاء شبهات‌ در بين‌ ايشان‌ مي‌كوشيدند.

منافقين‌ داستان‌ شگرف‌ و عظيمي‌ دارند كه‌ در بسياري‌ از ايات‌ قرآن‌ مانند سورة‌ منافقين‌ و بعضي‌ از آيات‌ سورة‌ بقره‌، و نساء و مائده‌ و انفال‌ و برائت‌ و احزاب‌ و غيرها آمده‌ است‌.

و نمي‌دانيم‌ به‌ واسطة‌ نزول‌ آیه اكمال‌ دين‌، چگونه‌ يكباره‌ جمعيّت‌ ايشان‌ گسست‌؟ و نفس‌هايشان‌ در سينه‌ خاموش‌ شد؟ و به‌ چه‌ طريقي‌ كيد و مكرشان‌ باطل‌ شد؟ و باطلشان‌ نابود و نيست‌ شد؟ چگونه‌ ممكن‌ است‌ با وجود ايشان‌ خداوند بر مسلمين‌ به‌ اكمال‌ ظاهر دين‌، و اتمام‌ ظاهر نعمت‌ منّت‌ گذارد، و به‌ ظاهر اسلام‌ رضا گردد، به‌ مجرّد آنكه‌ فقط‌ دشمنان‌ مسلمين‌ را از مكّه‌ طرد نموده‌ است‌ با آنكه‌ مي‌دانيم‌ به‌ شهادت‌ قرآن‌ و تاريخ‌، منافقين‌ دشمن‌تر، و پر خطرتر، و تلخ‌تر از مشركين‌ بوده‌اند. و تصديق‌ گفتار ما سخن‌ خداوند است‌ كه‌ خطاب‌ به‌ پيامبرش‌ مي‌گويد: هُم‌ الْعَدُوُّ فَأحْذَرْهُمْ.[9] «ايشانند فقط‌ دشمنان‌، پس‌ از ايشان‌ حذر كن‌!».

چگونه‌ متصوّر است‌ كه‌ خداوند سبحانه‌ بر مسلمين‌ منّت‌ گذارده‌، و ظاهر دين‌ خود را به‌ كمال‌ موصوف‌ كند در حالي‌ كه‌ باطن‌ اين‌ دين‌ چنين‌ است‌؟ و يا نعمت‌ خود را به‌ تمام‌ توصيف‌ نمايد در حالي‌ كه‌ آن‌ نعمت‌ مشوب‌ به‌ نقمت‌ است‌؟ و يا إخبار از رضاي‌ خود به‌ صورت‌ اسلامي‌ دهد كه‌ معنايش‌ اينطور است‌؟ در صورتي‌ كه‌ مي‌فرمايد: وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَّ المُضّلِّينَ عَضُدًا.[10]

«و هيچگاه‌ سنّت‌ من‌ قرار نگرفته‌ است‌ كه‌ گمراه‌ كنندگان‌ را بازوي‌ توانا و يار و معين‌ خود بگردانم‌». و دربارة‌ منافقين‌ و دين‌ و روش‌ آنها گويد: فَإِن‌ تَرَاضَوا عَنهُمْ فَإِنَّ اللَهَ لا‌ يَرْضَي‌ عَنِ الْقَوْمِ الْفَـ'سِقِينَ.[11]

«اي‌ مسلمانان‌ اگر از آنها خوشنود و راضي‌ شويد، پس‌ خداوند هيچگاه‌ از گروه‌ فاسق‌ راضي‌ نمي‌شود». و نيز گويد: سَوآءٌ عَليْهِمْ أسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن‌ يَغْفِرَ اللَهُ لَهُمْ إِنَّ اللَهَ لا‌ يَهْدِي‌ الْقَوْمَ الْفَـ'سِقِينَ.[12]

«به‌ حال‌ ايشان‌ تفاوتي‌ ندارد چه‌ تو براي‌ آنها طلب‌ مغفرت‌ كني‌ يا نكني‌ هيچگاه‌ خداوند آنها را نمي‌آمرزد، بدرستي‌ كه‌ خداوند گروه‌ فاسقان‌ را هدايت‌ نمي‌كند.»

و نيز گويد: إسْتَغْفِر لَهُم‌ أوْ لا‌ تَسْتَغْفِر لَهُمْ إِنْ تَستْغْفِر لَهُم‌ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن‌ يَغْفِرَ اللَهُ لَهُمْ.[13]

«براي‌ ايشان‌ طلب‌ مغفرت‌ بكني‌ و يا طلب‌ مغفرت‌ نكني‌ ! اگر هفتاد بار براي‌ ايشان‌ طلب‌ مغفرت‌ بكني‌ خداوند آنها را نمي‌آمرزد».

و علاوه‌ بر اين‌، آيه‌ اطلاق‌ دارد، و اكمال‌ دين‌، و اتمام‌ نعمت‌، و رضاي‌ خداوند به‌ اسلام‌ را مُقَيَّد به‌ جهتي‌ غير از جهت‌ ديگر، مثلاً به‌ جهت‌ ظاهر غير از باطن‌، و به‌ صورت‌ غير از معني‌ نمي‌كند.

و همانطور كه‌ گفتيم‌: آیه اكمال‌ دين‌ از مصاديق‌ آیه وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَاتِ (آیه استخلاف‌) است‌، و در آن‌ آيه‌ خطاب‌ و مورد وعده‌، تمام‌ افراد مسلمين‌، اعمّ از آنها بصورت‌ ظاهر نيستند، بلكه‌ مراد طائفة‌ مخصوصي‌ از مسلمين‌ هستند كه‌ ظاهر كردارشان‌ با باطن‌ هماهنگ‌ است‌، و آنچه‌ از ظاهر اعمالشان‌ مشهود است‌ مطابق‌ با همان‌ دين‌ و اسلام‌ واقعي‌ است‌ كه‌ در نزد خداوند تشريع‌ شده‌ است‌.

و عليهذا مراد از اكمال‌ دين‌ آنها كه‌ عندالله‌ پسنديده‌ باشد همان‌ تكميل‌ حقايق‌ ديني‌ تشريع‌ شده‌ در نزد خداوند است‌ كه‌ در قالب‌ تشريع‌ ريخته‌ و همه‌ را نازل‌ كرده‌ تا در قلوب‌ ايشان‌ متمكّن‌ گردد و بتوانند خداوند را بعد از يأس‌ كفّار از دستبرد به‌ دينشان‌ عبادت‌ كنند.

و اين‌ همان‌ معنائي‌ است‌ كه‌ گفتيم‌: معناي‌ اكمال‌ دين‌، كمال‌ آن‌ از جهت‌ تشريع‌ فرائض‌ است‌، و بعد از نزول‌ آيه‌، ديگر فريضه‌اي‌ نيست‌، نه‌ تخليص‌ اعمال‌ مسلمين‌ و بالاخصّ حجّ آنها از اعمال‌ مشركين‌ و حجّ ايشان‌ بطوري‌ كه‌ عمل‌ها با هم‌ اختلاط‌ نپذيرد. و به‌ عبارت‌ ساده‌: معناي‌ كمال‌ دين‌ سير تكاملي‌ آن‌ و بالا رفتن‌ آن‌ به‌ اعلي‌ مدارج‌ و معارج‌ ترقّي‌ از جهت‌ تشريع‌ احكام‌ و كشف‌ معارف‌ حقّة‌ حقيقيّه‌ است‌. و در اينصورت‌ نقصان‌ بعد از زيادي‌ معني‌ ندارد.[14]

بازگشت به فهرست

وقوع آيه اكمال دين در بین آيات محرمات طعام عجيب است
بحثي‌ كه‌ در اينجا در تفسير آیه كريمة‌ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ، وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـ'مُ دِينًا نموديم‌، فشرده‌ و جوهرة‌ مطالب‌ نفيس‌ و ارزشمند استاد گرامي‌ ما: حضرت‌ آیه الله‌ علا‌مة‌ طباطبائي‌ ـ قدئس‌ الله‌ تربته‌ الزَّكيّة‌ ـ مي‌باشد كه‌ در دروس‌ تفسيري‌ و در كتاب‌ «الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌»[15] بيان‌ فرموده‌اند.

مطلبي‌ كه‌ در آیه الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ وَ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ تا جملة‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـ'مُ دِينًا مورد تعجّب‌ است‌ محلّ و جاي‌ اين‌ آيه‌ است‌ كه‌ با آنچه‌ در تفسير اين‌ كريمة‌ شريفه‌ مفصّلاً بيان‌ شد، و دلالت‌ آن‌ بر ولايت‌ در سرحدّ وضوح‌ رسيد، چگونه‌ اين‌ آيه‌ در وسط‌ آیه مُحرمات‌ أكل‌، و بين‌ جملة‌ مستثني‌ منه‌ و جملة‌ استثنائيّه‌ واقع‌ شده‌ است‌. چون‌ صدر آيه‌ چنين‌ است‌. حُرِّمَت‌ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَتَةُ وَ الدَّمُ الْخِنزِيرُ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ وَالمُنخَنِقَةُ وَالمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرديَّةُ وَالنَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلا‌ مَا ذُكَّيْتُمو وَ مَا ذُبِحَ عَلَي‌ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالا‌زْلا‌مِ ذَلِكُمْ فِسقٌ.

«حرام‌ شد بر شما: مردار، و خون‌، گوشت‌ خوك‌، و حيواني‌ كه‌ به‌ نام‌ غير خدا بكشيد، و حيواني‌ كه‌ خفه‌ كنيد، و يا با چوب‌ و سنگ‌ و چيز ديگر به‌ آن‌ زنند تا بميرد، و حيواني‌ كه‌ از بلندي‌ پرتاب‌ شود، و حيواني‌ كه‌ به‌ واسطة‌ شاخ‌ خوردن‌ از حيوان‌ ديگر بميرد، و باقي‌مانده‌ از حيواني‌ كه‌ سَبُع‌ و درنده‌ آنرا خورده‌ است‌ مگر اينكه‌ قبل‌ از مردنش‌ به‌ آن‌ برسيد و آن‌ را ذبح‌ و تذكيه‌ كنيد ! و آن‌ حيواني‌ كه‌ براي‌ تيرهاي‌ قمار به‌ أزل‌م‌ به‌ قمار گذاشته‌ مي‌شود ؛ اين‌ كار فسق‌ است‌».

و سپس‌ آیه مورد بحث‌ را كاملاً بدين‌ منوال‌ و ترتيب‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ فَل‌ تَخْشَوْهُمْ وَ أَخْشَونِ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـ'مُ دِينًا.

و پس‌ از اين‌ آيه‌، استثناء واقع‌ در محرّمات‌ أكل‌ را بدين‌ جمله‌ آورده‌ است‌ كه‌:

فَمَنِ اضْطُرَّ فِي‌ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لاء‌ثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.[16]

«پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد، و در مَجاعه‌ و گرسنگي‌ ـ نه‌ به‌ جهت‌ نزديكي‌ به‌ ارتكاب‌ گناه‌ ـ از آن‌ مُحرّمات‌ استفاده‌ كند پس‌ خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

با ملاحظه‌ و دقّت‌ در صدر و ذيل‌ آيه‌ يعني‌: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ الْمَيّتَةُ، و فَمَنِ اضْطُرَّ فِي‌ مَخْمَصَةٍ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌: اين‌ سخن‌، گفتار تمام‌ و كاملي‌ است‌ كه‌ در افادة‌ مراد و معناي‌ خود به‌ هيچ‌ وجه‌ متوقّف‌ بر جملة‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ تا وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـ'مَ دِينًا نيست‌. و در افادة‌ معني‌ بعينها مانند آياتي‌ است‌ كه‌ در سورة‌ بقره‌ و انعام‌، و نَحْل‌ وارد شده‌، و محرّماتِ طعام‌ را چه‌ از نظر جملة‌ مستثني‌ منه‌ و چه‌ از نظر جملة‌ استثنائيّه‌ بيان‌ كرده‌ است‌.

در سورة‌ بقره‌: آيه‌ اين‌ طور است‌: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَهِ و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لا‌ عَادٍ فَل‌ إثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[17]

«اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ خداوند حرام‌ كرد بر شما، مردار، و خون‌، و گوشت‌ خوك‌، و هر حيواني‌ را كه‌ به‌ نام‌ غير خدا كشته‌ باشند. پس‌ هر كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد، در صورتي‌ كه‌ بدان‌ تمايل‌ نداشته‌ باشد، و از حدّ رفع‌ ضرورت‌ تجاوز نكند، در خوردن‌ آن‌ گناهي‌ ندارد، و خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

در سورة‌ انعام‌، آيه‌ اين‌ طور است‌ كه‌: قُلْ لا‌ أَجِدُ فِي‌ مَا أَوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَي‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلا‌ أَن‌ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَهِ بِهِ . و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لا‌ عَادٍ فَإنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

«بگو اي‌ پيغمبر ! من‌ پيدا نمي‌كنم‌ در آنچه‌ به‌ سوي‌ من‌ وحي‌ شده‌ است‌ چيز حرامي‌ را بر هر خورنده‌ كه‌ بوده‌ باشد مگر آنكه‌ مرداري‌ باشد، يا خون‌ ريخته‌ شده‌، و ياگوشت‌ خوك‌ بوده‌ باشد ـ چون‌ گوشت‌ خوك‌ پليد استـ و يا اينكه‌ ذبيحة‌ فسق‌ و بيرون‌ از رويّه‌ باشد كه‌ براي‌ غير خدا ذبح‌ كرده‌ باشند، و نام‌ غير خدا بر آن‌ برده‌ باشند. پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد و ميل‌ به‌ خوردن‌ آن‌ نداشته‌ باشد و از حدّ تجاوز نكند، خداوند تو آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

در سورة‌ نحل‌ آیه اين‌ طور است‌: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ المَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَهِ بِهِ. و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيورَ بَاعٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[18]

«اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ خداوند حرام‌ كرد بر شما مردار، و خون‌، وگوشت‌ خوك‌، و آن‌ حيواني‌ را كه‌ به‌ نام‌ غير خدا كشته‌ باشند. پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد و از روي‌ تمايل‌ بدان‌ نخورد، و از حدّ ضرورت‌ تجاوز نكند، پس‌ خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

بازگشت به فهرست

آيه اكمال دين و اتمام نعمت داراي مفاد و محتواي مستقل است
در جميع‌ اين‌ چهار آيه‌ (سورة‌ مائده‌، و سورة‌ بقره‌، و سورة‌ انعام‌، و سورة‌ نَحل‌) مي‌بينيم‌ كه‌ به‌ يك‌ شكل‌ و به‌ يك‌ سياق‌ خداوند محرّمات‌ طعام‌ را بيان‌ فرموده‌، و باز به‌ يكش‌ كل‌ و به‌ سياق‌ موارد جواز خوردن‌ آنها را در صورت‌ اضطرار بيان‌ كرده‌ است‌. آنچه‌ سَبك‌ را بهم‌ زده‌ و بين‌ محرّمات‌ أكل‌ و موارد جواز فاصله‌ انداخته‌ است‌، آيات‌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ تا رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـ'مُ دِينًا مي‌باشد كه‌ در سورة‌ مائده‌ آمده‌، و بين‌ محرّمات‌ أكل‌ را كه‌ جملة‌ مستثني‌ منه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، فاصله‌ انداخته‌ است‌، با اينكه‌ اين‌ دو جمله‌ محرّمات‌ و جواز موارد اضطرار كه‌ مستثني‌ و مسنثني‌ منه‌ هستند به‌ هيچ‌ وجه‌ در تماميّت‌ مفاد خود نيازي‌ بدين‌ جملة‌ معترضه‌ ندارند.

اين‌ جملات‌ را فاصله‌ آورده‌اند، تا خلط‌ مبحث‌ شود و چنين‌ گماشته‌ شود كه‌: مراد از روزي‌ كه‌ كفّار از دستبرد به‌ دين‌ مسلمين‌ مأيوس‌ شدند و در آن‌ روز بايد مسلمين‌ از ايشان‌ نترسند و از خدا بترسند و آن‌ روزي‌ كه‌ دين‌ مسلمين‌ را خداوند كامل‌ نموده‌ ؛ و نعمت‌ را بر آنها تمام‌ كرده‌ است‌، روزي‌ است‌ كه‌ مثلاً حكم‌ مُتَرَديِّة‌ و نُخِنَقه‌ و مُوقَوْذَةُ و نَطيحَة‌ (حيوان‌ از بلندي‌ پرتاب‌ شده‌، و خفه‌ شده‌ و چوب‌ زده‌ شده‌ و شاخ‌ زده‌ شده‌) بيان‌ شده‌ و حرمت‌ اينها روشن‌ شده‌ است‌، تا آنكه‌ آن‌ جملات‌ كه‌ داراي‌ مفاد عالي‌ و محتواي‌ راقي‌ است‌ و دربارة‌ ولايت‌ است‌ به‌ طوري‌ كه‌ دربارة‌ غير آن‌ نمي‌تواند بوده‌ باشد، از منظر و مورد توجّه‌ بيفتد، و مردم‌ از فكرش‌ بيفتند، و به‌ دنبال‌ محتواي‌ و مفادش‌ نروند، و چنين‌ پندارند كه‌ آیه اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ كه‌ به‌ واسطة‌ آن‌ ديگر در اسلام‌ كمبودي‌ نيست‌ و سزاوار است‌ كه‌ خداوند به‌ دين‌ اسلام‌ راضي‌ باشد، راجع‌ به‌ مسائل‌ عادي‌ پيش‌ پا افتاده‌ همچون‌ مراودة‌ با كفّار و حلّيّت‌ طعام‌ آنها براي‌ مسلمين‌ و حلّيّت‌ طعام‌ مسلمين‌ براي‌ آنها و امثال‌ ذلك‌ مي‌باشد.

و محصّل‌ گفتار ما اينست‌ كه‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا كلام‌ معترض‌ و جملة‌ معترضه‌اي‌ است‌ كه‌ در وسط‌ آيه‌ آمده‌ است‌، و آيه‌ براي‌ تماميّت‌ معناي‌ خود هيچ‌ توقّفي‌ بر دلالت‌ اين‌ كلام‌ ندارد، چه‌ اينكه‌ بگوئيم‌: آيه‌ در وسط‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ و از اوّل‌ امر بين‌ دو جملة‌ محرّمات‌ و جواز عند الضرورة‌ فاصله‌ شده‌ است‌، و چه‌ اينكه‌ بگوئيم‌: رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ كاتبان‌ وحي‌ گفته‌اند كه‌ اين‌ آيه‌ را در اينجا قرار دهند، با فرض‌ انفصال‌ دو آيه‌ و اختلاف‌ آنها در نزول‌، با فرض‌ بعيد بودن‌ اين‌ احتمال‌ در نهايت‌ بُعد و چها ينكه‌ بگوئيم‌: در هنگام‌ تأليف‌ قرآن‌ در اينجا گذارده‌ شده‌ است‌ بدون‌ اينكه‌ در نزول‌ با يكديگر همراه‌ بوده‌ است‌.

در هر حال‌ جملة‌ الْيَوْمَ يَئِسَ سخن‌ مستقلّي‌ است‌، و چون‌ ملاحظه‌ و قياس‌ با صدر آيه‌ و ذيل‌ آيه‌ شود نيز استقلال‌ خود را حفظ‌ كرده‌، و ورود آن‌ در اين‌ مورد، و وقوع‌ آن‌ در اين‌ موقع‌ موجب‌ تغيير معناي‌ آن‌ نخواهد شد.

عبد بن‌ حميد از شَعبي‌ تخريج‌ كرده‌ است‌ كه‌: اين‌ آيه‌ بر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در عرفه‌ نازل‌ شد: الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ ـ و هر وقت‌ كه‌ آيه‌اي‌ براي‌ پيامبر شگفت‌انگيز و زيبا بود آن‌ را در صدر سوره‌ قرار مي‌داد ـ و جبرائيل‌ به‌ او تعليم‌ مي‌كرد كه‌ چگونه‌ اعمال‌ حجّ را بجاي‌ آورد.[19]

و عليهذا ممكن‌ است‌ اين‌ آيه‌ را مؤلّفين‌ قرآن‌ بعد از پيامبر در اينجا قرار داده‌ باشند، بالاخصّ كه‌ روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ از طريق‌ عامّه‌ در روز عرفه‌ همان‌ طور كه‌ گفتيم‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ عُمَر و معاويه‌[20] و سَمُرَة‌ بن‌ جُندب‌ و عليّ بن‌ أبيطالب‌. و حال‌ معاويه‌ و سمرة‌ بن‌ جُندب‌ معلوم‌ است‌. و نسبت‌ رذوات‌ اين‌ روايت‌ را به‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ براي‌ گم‌ كردن‌ جاي‌ پا و زدن‌ نعل‌ وارونه‌ است‌. صلّي‌ الله‌ عليك‌ يا أبالحسن‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

بازگشت به فهرست

قصيده ملا علي خوئي در وصف امير المؤمنين عليه السلام
چقدر مناسب‌ است‌ در پايان‌ اين‌ بحث‌ منتخبي‌ از أبيات‌ قصيدة‌ شيواي‌ حكيم‌ عاليقدر، مل‌ علي‌ خوئي‌ آذربايجاني‌ را كه‌ در وصف‌ ولي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بر طريقه‌ و مشرب‌ اهل‌ حكمت‌ سروده‌ است‌ بياوريم‌:

هَا عَلِيُّ بَشَرُّ كَيْفُ بَشَر رَبُّهُ فِيهِ تَجَلَّي‌ وَ ظَهَر 1

مَا هُوَ اللهُ وَلَكِن‌ مَثَلاً مَعَهُ اللهُ كَنَارٍ وَ حَجَر2

عَلَّةُ الكَوْنِ وَ لَوْل‌ةُ لَمَا كَانَ لِلْعَالَمِ عَينٌ وَ أثَر3

وَ لَهُ أبدِعَ مَا تَعْقِلُهُ مِن‌ عَقُولٍ وَ نُفُوسٍ وَ صُوَر4

فَلَكٌ فِي‌ فَلَكٍ فِيهِ نُجُوم‌ دَفٌ فِي‌ صَدَفٍ فِيهِ دُرَر5

جِنسُ الاجناس‌ عَلِيُّ وَ بَنُوه‌ نَوْعٌ الانواعِ إلي‌ الحَادِي‌ عَشَر6

كُلُّ مَن‌ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفُهُم‌ مَوْتُهُ مَوتُ حِمَارٍ وَ بَقَرْ7

لَيْسَ مَنْ أذْنَبَ يَوماً بِإمَام‌ كَيْفَ مَن‌ أشرَكَ دَهْراً وَ كَفَر8

قَوْسُهُ قَوْسُ نُزُولِ وَ عُرُوج ‌ سَهْمُهُ سَهْمُ قَضَاءِ وَ قَدَر9

أيُّهَا الخَصْمُ تَذَكَّرْ سَنَدا مَتْنُهُ صَحَّ بِنَصِّ وَ خَبَر10

إذ أتَي‌ أحْمَدُ فِي‌ خُمِّ غَدِير بِعَلِيٍّ وَ عَلَي‌ الرَّحْلِ نَبَرْ11

قَالَ: مَن‌ كُنتُ أَنَا مَوْلا‌هُ فَعَلِيُّ لَهُ مَوْليً وَ مَفَر12

أسَدُ اللهِ إذَا صَالَ وَ صَاحْ أبوالايْتَامِ إذَا جَادَ وَ بَر13

حُبُّهُ مَبْدَأ خُلْدٍ وَ نَعِيم‌ بُغْضُهُ مَنشأُ نَارٍ وَ سَقَرْ14

مَن‌ لَهُ صَاحِبَةٌ كَالزَّهْرآء وَ سَلِيلُ كَشُبَيْرٍ وَ شَبَر15

عَنْهُ دِيانُ عُلُومٍ وَ حِكَم‌ فِيهِ طُومارُ عِظاةٍ وَ عِبَر16

بُوتُرابٍ وَ كُنوزُ العَالَم‌ عِندَهُ نَحْوُ تُرابٍ وَ مَدَر17

ظَلَّ مَا عَاشَ بِجُوعٍ وَ صِيَام ‌ بزاتَ مَا حَيَّ بِدَمْعٍ وَ سَهَر 18

كُلَّمَا أحْزَنَهُ الدَّهْرُ سَل ‌ أيْنَمَا اسْتَضْعَفَهُ اليَومَ صَبَر19

نَاقَةُ اللَهِ فِيَا شُقْوَةَ مَن‌ مَا رَعَاهَا فَتَعَاطَي‌ فَعَقَر[21]20

1 ـ «متوجّه‌ باش‌ كه‌ علي‌ بشر است‌، امّا چگونه‌ بشري‌ ! پروردگار او در او تجلّي‌ و ظهور كرده‌ است‌.

2 ـ او خدا نيست‌ وليكن‌ مَثَل‌ خداست‌، مثل‌ خداوند با او همانند آتش‌ مختفي‌ در سنگ‌، با سنگ‌ است‌.

3 ـ او علّت‌ پيدايش‌ عالم‌ تكوين‌ است‌، و اگر حقيقت‌ ولايت‌ او نبود از براي‌ عالمِ كَون‌ عين‌ و اثري‌ نبود.

4 ـ آنچه‌ از عقول‌ كلّيّه‌ و نفوس‌ و صور اشياء تعقّل‌ مي‌كني‌، همگي‌ به‌ جهت‌ وجود او ابداع‌ و آفريده‌ شده‌ است‌.

5 ـ او فَلَك‌ و مدار حركتي‌ است‌ كه‌ در فَلَكي‌ ديگر واقع‌ است‌ كه‌ در آن‌ ستارگاني‌ مي‌باشند، و صَدَفي‌ است‌ كه‌ در صدف‌ ديگري‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ در آن‌ صدف‌ دُرّهاي‌ شاهوار است‌.

6 ـ جنس‌ الاجناس‌ علي‌ است‌ ؛ و امّا فرزندان‌ او نوع‌ الانواع‌ مي‌باشند تا عقل‌ حادي‌ عشر كه‌ يازدهمين‌ پسر اوست‌.

7 ـ هر كس‌ از دنيا برود و بميرد و ايشان‌ را نشناخته‌ باشد، مرگ‌ او همانند مرگ‌ بهائم‌ همچون‌ گاو و خر است‌.

8 ـ كسي‌ كه‌ در يك‌ روز گناه‌ كند نمي‌توان‌ او را امام‌ ناميد، چگونه‌ كسي‌ كه‌ يك‌ عمر شرك‌ آورده‌ و كفر ورزيده‌ امام‌ شود؟

9 ـ قوس‌ تيراندازي‌ او در عالم‌ امكان‌، قوس‌ صعود و نزول‌ اشياء است‌ ؛ و تير آن‌ قوس‌ كه‌ پرتا مي‌شود عالم‌ قضاء و قدر است‌.

10 ـ اي‌ دشمن‌ مخالف‌ ! تو براي‌ ولايت‌ او متذكّر سندي‌ شو كه‌ متن‌ آن‌ سند به‌ نصّ خدا و رسول‌ خدا و به‌ خبر صحيح‌ آمده‌ است‌.

11 ـ در آن‌ زماني‌ كه‌ احمد در خمّ غدير، علي‌ را آورده‌، و بر روي‌ جهاز شتران‌ او را بلند كرد.

12 ـ گفت‌: هر كس‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌ پس‌ بنابراين‌ علي‌ براي‌ او مولَي‌ و مَفَرّ است‌.

13 ـ علي‌ شير خداست‌ در وقتي‌ كه‌ شدّت‌ و قهّاريّت‌ نموده‌ و صيحه‌ زند ؛ و پدر يتيمان‌ است‌ در وقتي‌ كه‌ جود و احسان‌ نمايد.

14 ـ محبّت‌ او مبدأ پيدايش‌ جنَّت‌ الخُلود و بهشت‌ نعيم‌ است‌ ؛ و بغض‌ او منشأ پيدايش‌ آتش‌ و دوزخ‌ است‌.

15 ـ كيست‌ كه‌ از براي‌ او زوجة‌ مصاحبي‌ همچون‌ فاطمه‌ زهرا باشد؟ و براي‌ او فرزندي‌ همچون‌ حسين‌ و حسن‌ بوده‌ باشد؟

16 ـ ديوان‌ دانش‌ها و حكمت‌ها در عالم‌ از وجود او صادر شده‌ است‌، و طومار موعظه‌ها و عبرت‌ها در وجود او منطوي‌ است‌.

17 ـ او خاك‌ نشنين‌ ابوتراب‌ است‌ ؛ و امّا گنجينه‌هاي‌ جهان‌ در نزد او همچون‌ خاك‌ و كلوخ‌ بي‌ ارزش‌ است‌.

18 ـ روزهاي‌ زندگي‌ در مدّت‌ عمر به‌ روزه‌ و گرسنگي‌ گذرانيده‌، و شبهاي‌ حيات‌ را به‌ اشك‌ و بيداري‌ سپري‌ كرده‌ است‌.

19 ـ هر وقت‌ روزگار او را محزون‌ مي‌كرد، نَفسَش‌ آرام‌ مي‌گرفت‌ ؛ و هر وقت‌ جريان‌ ايّام‌ او را مقهور و منكوب‌ مي‌كرد، صبر مي‌نمود.

20 ـ او ناقة‌ خدا بود، پس‌ اي‌ تباهي‌ و بدبختي‌ و سيه‌ روئي‌ براي‌ كسي‌ كه‌ حقّ او را رعايت‌ نكرده‌، و مجهّز شده‌ آن‌ ناقه‌ را پي‌ كرد».

بازگشت به فهرست

ابيات ابوبكر ابن قريعه در اينكه مصائب حضرت سيدالشهداء عليه السلام به آن حضرت در روز سقيفه رسيد
و چقدر عالي‌ و پر محتوي‌ أبوبكر فُرَيعي‌ أبياتي‌ را در كشف‌ حقيقت‌ خيانت‌ خلفاء و در پي‌ آمدن‌ آثار شوم‌ آن‌ بيان‌ مي‌كند، و نشان‌ مي‌دهد كه‌ اگر خلافت‌ مرد مظلوم‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ السّلام‌ را نمي‌بد تير حرمله‌ در روز عاشورا به‌ گلوي‌ حضرت‌ علي‌ اصغر نمي‌رسيد. اين‌ ابيات‌ را عليّ بن‌ عيسي‌ إربلي‌ در كتاب‌ نفيس‌ خود آورده‌ است‌.[22]

يا مَن‌ يُسَائِلُ دَائِباً عَن‌ كُلِّ مُعْضَلةٍ سَخيفَة‌ لا‌ تَكشِفَنَّ مُغَطَّئاً فَلَرُبَّمَا كَشَفْتَ جِيفَة‌1

وَ لَرُبَّ مَسْتُورٍ بَدَا كَاطَّبلُ مِن‌ تَحْتِ القَطِيفَة‌ إنَّ الجَوابَ لَحَاضِرٌ لَكِنَّنِي‌ أخفِيهِ خِيفَة‌2

لَوْ لا‌ اعْتِدَاءُ رَعِيَّةٍ ألْقَي‌ سِيَاسَتَهَا الخَلِيفَه وَ سُيُوفٌ أعْدَاءِ بِهَا هَامَاتِنَا أبْدَا نَقِيَّة‌3

لَنَشْرْتُ مِن‌ أسْرارِ آلِ مُحَمَّدٍ جُمَلا طِريفَة ‌ تُغنيكُمُ عَمَّا رَوَاهُ مَالِكٌ وَ أبو حَنِيفَة‌4

وَ أرَيْتُكمْ أنَ الحُسَيْنَ اُصِيبَ فِي‌ يَوْمِ السَّقِيفَة‌ وَ لايِّ حَالٍ لُحِّدَتْ بِالَّيْلِ فَاطِمَةُ الشَّرِيفَة‌ 5

وَ لِمَا حَمَتْ شَيْخَيكُمُ عَن‌ وَطْيِ حُجُرَتِهَا المُنِيفَة‌ أوَّه‌ لِينَتِ مُحَمَّدٍ مَاتَتْ بُغْصتِهَا اَسيفَة[23]‌6

1 ـ اي‌ كسي‌ كه‌ با جديّت‌ و تعَب‌ بطور استمرار از هر مسأله‌ مشكل‌ و پيچيده‌ واهي‌ و سست‌ پرسش‌ مي‌كني‌ ! و البتّه‌ سرپوشِ اين‌ شي‌ء مستور و پوشيده‌ شده‌ را بر ندار، زيرا چه‌ بسا سرپوش‌ از روي‌ مُرداري‌ گنديده‌ برداري‌ !

وچه‌ بسا چيز پوشيده‌ شده‌ و مستور، همانند طبل‌ پر بانگ‌ از زير قطيفه‌ و روپوش‌ آشكار مي‌شود. حقّاً جواب‌ تو آن‌ طور كه‌ مي‌خواهي‌ بفهمي‌ در نزد من‌ حاضر است‌ وليكن‌ من‌ از دهشت‌ و ترس‌ از بيان‌ آنرا مخفي‌ مي‌دارم‌.

3 ـ اگر تعدّي‌ و تجاوز به‌ رعيّتي‌ كه‌ سياست‌ امور آنها را خليفه‌ در دست‌ گرفته‌ است‌ نمي‌بود ؛ و اگر شمشيرهاي‌ دشمنان‌ كه‌ مَغز و مُخ‌ سرهاي‌ ما را بيرون‌ مي‌كشيد و ظاهر مي‌كرد، نمي‌بود ؛

4 ـ هر آينه‌ من‌ از اسرار آل‌ محمّد مطالب‌ نادر و داستان‌هاي‌ ناشنودني‌ را بيان‌ مي‌كردم‌ كه‌ از آنچه‌ مالك‌ و أبوحنيفه‌ گفته‌اند و روايت‌ كرده‌اند شما را بي‌نياز مي‌نمود !

5 ـ و من‌ به‌ شما نشان‌ مي‌دادم‌ (و همانند آفتاب‌ روشن‌ مي‌ساختم‌) كه‌ حُسين‌ در روز سقيفه‌ بني‌ ساعده‌ در زير شمشيرها قطعه‌ قطع‌ شد. آخر به‌ چه‌ علّت‌ و دليلي‌ فاطمة‌ شريفه‌ را در سياهي‌ شب‌ در قبر گذارده‌ و در لَحْد قرار دادند‌؟

6 ـ و به‌ چه‌ علّت‌ فاطمه‌ مانع‌ شد از آنكه‌ دو شيخ‌ شما (أبوبكر و عمر) در حجره‌ و اطاق‌ بلند مرتبه‌ و مقدّس‌ او قدم‌ گذارند (و براي‌ عيادت‌ بيايند)؟ اي‌ آه‌ بر دختر محمّد كه‌ از غصّة‌ اسف‌ بار خود جان‌ داد».

در «صحيح‌ بخاري‌» وارد است‌ كه‌ علي‌ فاطمه‌ را شب‌ دفن‌ نمود، و خود بر او نماز گزارد و أبوبكر را خبر نكرد.[24]

و عليّ بن‌ بُرهان‌ الدّين‌ حسين‌ شافعي‌ گويد: وَ قَالَ الوَاقِدِيُّ: وَ ثَبَتَ عِندَنَا أنَّ عَلِيًّا ـ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ ـ دَفَنَهَا ـ رَضِيَ اللهُ عَنْهَاـ لَيْلاً وَ صَلَّي‌ عَلَيْهَا وَ مَعَهُ العَبَّاسُ وَالفَضْلُ ـ رَضِي‌ اللهُ عَنْهُمْ ـ وَ لَمْ يُعْلَمُوا بِهَا أَحَداً.[25]

«واقدي‌ گويد: در نزد ما به‌ ثبوت‌ رسديه‌ است‌ كه‌: عليّ ـ كرّم‌ الله‌ وجهه‌ ـ فاطمه‌ را شب‌ دفن‌ نمود و خود بر او نماز گزارد، و با او عبّاس‌ و پسرش‌ فضل‌ ـ رضي‌ الله‌ عنهم‌ ـ بودند، و هيچ‌ كس‌ را براي‌ نماز و دفن‌ فاطمه‌ خبر نكردند».

و در رجال‌ شيخ‌ حرّ عاملي‌ از كَشّي‌ با اسناد متّصل‌ خود از زرارة‌، از أبو جعفر از پدرش‌، از جدّش‌، از عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌: قَالَ‌: ضَاقَتِ الارضُ بِسَبْعَةٍ برهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِم‌ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ ؛ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَالمِقْدَادُ وَ أبُوذَرّ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيفَةُ ـ رحمة‌ الله‌ عَلَيْهِمْ ـ وَ أَنا إمَامُهُمْ. وَ هُمُ الَّذِين‌ صَلُّوا عَلَي‌ فَاطِمَةِ.[26]

«فرمود: هفت‌ نفرند كه‌ به‌ واسطة‌ عظمت‌ و جلالت‌ و سعة‌ روح‌ آنها، زمين‌ براي‌ حمل‌ نمودن‌ آنها تنگي‌ مي‌كند و استعداد تحمّل‌ آنها را ندارد، به‌ واسطة‌ فيض‌ وجود آنهاست‌ كه‌ به‌ شماست‌ روزي‌ مي‌رسد ! و مورد اعانت‌ قرار مي‌گيريد ! و باران‌ بر شما مي‌بارد ! از ايشانست‌ سَلمان‌ و مقداد و أبوذرّ و عمّار و حذيفه‌ ـ رحمة‌ الله‌ عليهم‌ ـ و من‌ امام‌ آنها هستم‌، و ايشانند آنان‌ كه‌ بر فاطمه‌ نماز گزاردند